Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘يوگا’ Category

درس دوم

«برهمن ، برهما و سه گونا Brahman, Brahma, 3Gunas)

آتمن ، برهمن (Atman Brahman)

برهمن حقيقت والاي فناناپذير بدون علت و جاودانه فلسفه ودانتاست ، مي گويند او از تمام خصوصيات و صفات فراتر است. فراتر از موضوع و شي و او سرچشمه وجود خرد و سعادت جاودان (ست، چيت آناندا ) sat- chit- ananda . برهمن صفحه‌اي است كه نمايش كيهاني (مايا) Maya بر روي آن تجلي مي‌يابد او محافظ اين نمايش (خلقت) است او خود تحت تاثير آن قرار نمي گيرد.

برهمن را با هيچ يك از جريانهاي خرد نمي‌توان توصيف كرد يا توصيف كردن به معني محدود كردن است و از آنجا كه برهمن مطلق است ، چه چيزي ميتواند براي محدود كردن او وجود داشته باشد ؟ فيلسوف بزرگ فلسفه مخالف دوگانگي جهان، به نام شكاتكاراچاريا (shankaracharya) با قاطعيت چنين گفت : « برهمن واقعي است، جهان غيرواقعي است. برهمن و اتمن يكي هستند. » او جمله‌اي خارق العاده و هنرمندانه داد : « تنها آن چيزي واقعي است كه تغيير نميكند و هرگز از وجود داشتن باز نمي‌ايستد. »

وي با سخن كاملا غيرواقعي بودن اين جهان و هر آنچه در آن است را متذكر مي شود ، اتمن آگاهي مطلق موجود در تك تك افراد است . اتمن با برهمن يكي است ، تغيير ناپذير و فنا ناپذير. اگرچه برهمن واتمن لغاتي مشابه هستند.

اما برهمن آنگاه كه در كل جهان مطرح شود مطلق است و اتمن آنگاه كه در فرد مطرح شود مطلق است .

اوپادهي، مايا ، آويديا (Upadhi, Maya, Avidya)

«اوپادهي » ها يا اجزا محدود كننده است كه بر آگاهي پرده افكنده آن را مي‌پوشانند اوپادهي‌ها جسم و ذهن ما هستند مايا در فرد به شكل آويديا (ناداني) ظهور مي‌يابد آويديا باعث مي‌شود تا ما فراموش كنيم كه آن خود وجودي يا اتمن هستيم. ما خود را با اوپادهي‌ها مي‌شناسيم. اين شناخت خود با اوپادهي‌ها جيوا jiva خوانده ميشود جيوا معتقد است كه به واسطه اوپادهي‌ها محدود شده است و مدام زجر مي‌كشد. جيوا بارها و بارها متولد شود تا اين كه بار ديگر طبيعت حقيقي خود يعني اتمن را آزاد گرداند.

ايشوارا، جيوا Ishwara= Jiva

برهمن در ارتباط با مايا ، ايشوارا يا ساگونا برهمن saguma Brahman ناميده مي‌شود اين مساله با خداي شخصي اديان مختلف مطابقت دارد براساس ودانتاي مخالف دوگانگي جهان ايشوارا يك پله پايين‌تر از برهمن است با اين حال او بالاترين سمبل يا نمود برهمن در دنياي نسبي ماست.

سوامي ويوكاناندا (Vivekananda) گفته است: ايشوارا نمايانگر بالاترين مفهومي است كه ذهن بشر مي‌تواند آنرا قبول كرده و قلب بشر آنرا دوست بدارد ايشوارا داراي صفات خاصي است و هم چون علم مطلق، حضور مطلق، حاكميت جهاني و قدرت بي حدو مرز.

برهمن را نمي‌توان با هيچ خصوصيات مشخصي توصيف كرد بنابراين اين ايشوارا است كه در ابعاد مختلف خود با اساس مختلف خوانده مي‌شود و نه برهمن ناب. برخي از اين اسامي عبارتند از: خالق جهان (برهما) ، حافظ جهان (ويشنو) و نابود كننده جهان (شيوا). از نقطه نظر برهمن ناب، خصلتي وجود ندارد بنابراين هيچ يك از خصوصياتي كه به ايشوا نسبت داده مي‌شود به برهمن تعلق نمي‌گيرد.

همان طور كه طلا بدون داشتن ناخالصي نمي‌تواند براي ساختن زيورآلات به كار رود برهمن ناب هم بدون ناخالصي مايا نميتواند جهان را خلق كند. ايشوارا به نوعي تباهي يا زوال برهمن مي‌باشد. در محدوده آموزش‌هاي مسيحيت، ما متوجه اشاراتي به برهمن و ايشوآرا مي‌شويم (كارت Echkhart مي‌گويد: «خداوند (ايشوارا) وجود دارد. در راس آن خدا (Godhead) (برهمن) وجود دارد.

خداوند عمل مي‌كند : ايشوارا در همه موجودات به يك ميزان و يكسان وجود دارد بدين ترتيب ايشوارا خداوند شخصي است خدايي كه همه ما به درگاه او دعا مي‌كنيم. برهمن از تمامي مفاهيم ذهني فراتر است . برهمن را نمي‌توان به تصور در‌آورد. جيوا روح فردي است اتمن است كه با اوپادهي (اجزاء محدوده كننده) يكي شده است.

برهما
برهما بخش خالق تئليث هندو است بخش‌هاي ديگر عبارتنتد از (ويشنو- حافظ جهان، و شيوا نابود كننده جهان) اين سه بخش در كنار هم ايشوارا ناميده ميشوند ديگر اسامي كه براي برهما به كار مي‌روند عبارتند از : هيرانياگاربها، پاراجاپاتي، ذهن كيهاني و سوتراتما (Hiranaygarbha, prajapati, ….. Sutratma)

سه گونا

مي‌گويند مايا پراكريتي (parkriti) سه گونا(كيفيت ) است که عبارتند از :ساتوا sattva، راجاسRajas و تاماسTamas. اين سه گونا به سه رشته تشبيه شده‌اند كه با هم طناب مايا را مي‌سازند طنابي كه ما را به جهان واقعي پيوند مي‌دهد . مايا مستقل و جدا از اين سه گونا وجود ندارد،  اين سه گونا در تمامي موجودات ريز و درشت، از جمله ذهن فرد به درجات مختلف وجود دارند. اين سه ، در سه سطح جسمي، ذهني و احساسي فعاليت مي‌كنند همه چيز در اين جهان مايا، از اين سه گونا تشكيل شده است.

در پايان هر چرخ زماني ( كه جهان به حالت غير ظهوري يا بدون نمود شب برهما باز مي‌گردد) سه گونا به حالت تعادل و موازي قرار مي‌گيرند ، در اين زمان مايا همراه با برهمن تنها به شكل علت وجود دارد ، بدون هيچ يك از نمودهاي خود ، آن زمان به دليل عوامل سرنوشت ساز(karmic) توازن گوناها بر هم ميخورد و آنها شروع به بروز خصوصيات فردي خود مي‌كنند.

موجودات مختلف از ريز و درشت، حيات مي‌يابند و جهان مادي ظهور پيدا مي‌كند اين پيدايش جهان تجلي يافته با عنوان «روز يا صبح برهمن» شناخته مي‌شود ، ساتوا به شكل خلوص و دانش نمود پيدا مي‌كند ، راجاس به شكل فعاليت و حركت نمود مي‌يابد و تاماس به شكل سستي و رخوت. اين سه خصوصيت همواره همراه هم هستند ممكن نيست كه ساتواي ناب بدون راجاس و تاماس وجود داشته باشد ، همچنين راجاس ناب بدون ساتوا و تاماس يا تاماس خالص بدون ساتوا و راجاس.

تفاوت عمده بين هر موجود با موجود ديگر ميزان و نحوه آرايش و قرار گيري‌هاي مختلف اين سه گونا می باشد . تا وقتي كه فرد به يكي از اين سه گونا وابستگي دارد در اسارت باقي مي‌ماند،  حتي خدايان و فرشتگان هم تحت تاثير اين گوناها قرار دارند. در خدايان،  ساتوا به شكل غالب وجود دارد ، در انسانها راجاس و در موجودات پايين‌تر تاماس غالب مي‌باشد. ساتوا با وابسته كردن انسان به خوشبختي او را به بند مي‌كشد.

راجاس او را به فعاليت وابسته ميكند و تاماس به توهمات،  تنها برهمن بالاتر و برتر از اين سه گونا قرار دارد و مايا هم بر‌آن تاثير ندارد و يوگا روشي است علمي براي رسيدن به حقيقت از طريق فراتر رفتن از اين سه گونا. براي روشن ساختن موضوع سه گونا معمولاً اين داستان را بيان ميكنند:

مي‌توان گوناها را به سه دزد تشبيه كرد كه در جنگل راه انسان را بسته به او حمله مي‌كنند دزد تاماس مي‌خواهد انسان را نابود كند اما راجاس دزد دوم او را راضي مي‌كند تا دست و پاي انسان رابه درخت ببندند و همه مال و اموالش را بگيرند پس از مدتي دزد سوم ساتوا باز مي گردد و انسان را از اسارت آزاد مي‌كند، او را با مهرباني از جنگل بيرون مي‌آورد و در مسير خانه قرار مي‌دهد.

ساتوا كه خود دزد است و به خاطر ترس از پليس جرات نمي‌كند در بيرون از جنگل انسان را همراهي ‌كند، پس بیرون از جنگل او را ترك مي‌كند. تاماس مي‌خواهد انسان را نابود كند،  راجاز او را به دنيا مي‌بندد و گنج‌ها و ثروت معنوي او را مي‌ربايد،  اما اگر مبتدي بخواهد به رهايي كامل برسد بايد ساتوا را هم ترك كرده و به كنار بگذارد چرا كه حقيقت فراتر از هر سه گونا قرار گرفته است.

پایان درس دوم

ویرایش شده توسط منتظر در اسفند 89

دوستان عزیز این مبحث صرفا به جهت آگاهی مخاطب  از نحوه بینش اساتید یوگا  ارائه شده  و خواهشمند است از گپ و گفت  خارج از این مقوله خودداری نمائید .

هرگونه کپی برداری ازمطالب  آن با ذکر منبع از دید صاحبان این وبلاگ مجاز می باشد.

Read Full Post »

بخشی از كتاب «سادهانا» نوشته سوامي شيواناندا

سوامی شیواناندا (1963-1887)

با تلاش دوست عزیزم  خلاصه ای از پانزده درس کتاب » سادهانا » نوشته سوامی شیواناندا (یکی از بزرگترین اساتید یوگا)  از این به بعد در وب ارائه خواهد شد که امید است موجب توجه سایر عزیزان قرار گرفته  و نسبت به آشنائی ذهن مخاطبین با فلسفه واقعی یوگا موثر واقع شود.

درس اول
بررسي فلسفي ذهن مشتاقان
فردي كه صادقانه مسير معنويت را بر مي‌گزيند و شروع به انجام منظم و اصولي سادهانا مي‌كند با سختي‌هاي غير معمول خاص و تجربيات نا اميد كننده‌اي روبرو مي‌شود اين ناملايمات ممكن است فرد مبتدي را ناراضي و دلسرد كند اما اين موانع و مشكلات براي بسياري از مشتاقان ، عادي هستند. بنابراين لازم است كه راجع به اين مشكلات بدانيد و در مورد روش‌هاي مقابله با آنها درك صحيحي بدست آورديد.
سادهاكا sadhakas (تشنگان معنوي) زندگي معنوي خود را با پيش پندارهاي كاملا رشد يافته در مورد سادهاتا ، شناخت ، گورو و امثال آن شروع مي‌كنند اما زندگي معنوي واقعي معمولاً با آنچه كه فرد از روي سادگي و خوش باوري راجع به آن تصور مي‌كند كاملا تفاوت دارد.


فرد متوجه مي‌شود كه خيلي چيزها با تصوير ذهني او متفاوت است گاه واقعيت ها با افكاري كه فرد ساده لوحانه به آنها دل بسته است و از قبل در ذهن او شكل گرفته‌اند كاملا در تضاد مي‌باشد ، اغلب اوقات افراد تازه كار نمي‌توانند خود را با اين شوکهاي ناگهاني و هشدارهاي غير منتظره وفق دهند.
آنها سريعاً راه آمده را باز مي‌گردند و دوباره همان زندگي گمراهانه و شهواني خود را پيش مي‌گيرند. اين يكي از بزرگترين و فاحش‌ترين اشتباهات ممكن است ، فرد گوهري ناياب را به دست مي‌آورد و بعد از روي حماقت آن را دور مي‌اندازد فرصتي استثنايي از دست رفته است ذهن بار ديگر با تمام قوا به سراغ همان عادت‌هاي شهواني مي‌رود.
آنچه روي مي‌دهد اين است كه اين فرد نمي‌خواهد از پندارهاي مورد علاقه خود بگذرد به عنوان مثال فرد ممكن است در مورد اين كه سادهاتا از چه چيز تشكيل شده است ايده خاصي داشته باشد يا فرد تصور مي كند فردي كه او به عنوان گورو انتخاب كرده است بايد سادهاتاي خاصي را ارائه دهد اگر چنين مساله‌اي روي ندهد فرد دچار نارضايتي مي‌شود.


فردي مي‌خواهد درك كند كه گورو بايد چنين و چنان رفتاري داشته باشد اگر گورو اين گونه نباشد وفاداري او كاهش پيدا ميكند خود را تسليم گورو كردن و بعد شك كردن در مورد او با دوست نداشتن رفتار او بالاترين و بزرگترين اشتباهي است كه فرد مي‌تواند مرتكب شود. در اين حالت است كه تيشه به ريشه سادهاتا با زندگي معنوي فرد زده ميشود.
سادها كا معمولاً با انتظاري خاص از ميزان پيشرفت معنوي خود و مرحله‌اي كه بدان رسيده است وارد اين راه مي‌شود اما در واقع تنها خداوند مي‌داند كه ما در كجاي راه ايستاده‌ايم با اين حال سادهاكا بر اساس اين تصورات عمل میكند و آنگاه كه رويدادهاي بعدي به او ثابت مي‌كند كه اشتباه كرده است دچار نااميدي مي‌شود و اشتياق او از بين مي‌رود و همه اين مسايل بسيار مضر است. اينكه فرد در همان آغاز زندگي معنوي نااميد و دلسرد شود نقطه ضعف بزرگي است و توانايي و اشتياق او را براي انجام سادهانا از بين مي‌برد. عده زيادي شهامت خود را از دست مي‌دهند و از زندگي معنوي تنفر پيدا مي‌كنند.
فرد بايد با شور و شوق بسيار سادهانا را تجربه كند بهتر است كه زندگي سادهاتا را با ذهن باز و روشن شروع كنيد از هر گونه مساله پيش پنداشته كه ناشي از تكبر و منيت شماست و چون سدي در برابر راهتان است خود را رها كنيد. با روحيه‌اي جدي و پذيرا و با فكر آموختن به سمت زندگي معنوي برويد آماده باشيد تا خودتان را با مسايل وفق دهيد نه اينكه ابلهانه آرزو كنيد تا مسايل خودشان را مطابق خواسته های ذهني شما تغيير دهند. بدون داشتن چنين روحيه‌اي شروع سادهاناي شما با بي نظمي همراه خواهد بود.
و شما چنان دچار ياس و نا اميدي مي‌شويد كه بيرون آمدن از اين حالت برايتان بسيار دشوار خواهد بود و اين نا اميدي در كل دروه‌ي سادهانا همراه شما خواهد بود و در نتيجه سالهايي بسيار ارزشمند به هدر خواهند رفت ، اگر مي‌خواهيد وارد اين راه شويد آرام آرام به جلو پيش برويد ‌«تياگا» (Tyaga) يا تصميمات خاص و روشهاي مشخصي از تفكر ، كاملا ضروري است. بتدريج همين طور كه در اين راه پيشرفت مي‌كنيد، خودتان كم كم مسايل را درك خواهيد كرد و مسايل يكي پس از ديگري برايتان روشن مي‌شود.

افكار و عقايد مختلف در مورد وظايف و مسئوليت‌ها:
دومين مساله‌اي كه همواره افراد مبتدي را مي‌آزارد، افكار و ايده‌هاي متنوع در مورد وظايف آنهاست جالب اين كه تا وقتي هيچ سادهانايي انجام نمي‌دهيد يا در مورد پيمودن راه معنوي فكر نمي‌كنيد، افكاري اين چنين در مورد وظايفتان شما را آزار نمي‌دهد و به احتمال زياد شما نسبت به وظايف خود در قبال دوستان و خويشاوندانتان بي تفاوت و يا حتي از آنها غافل هستيد.
والدينتان ممكن است به شما اصرار كنند تا شغلي دست و پا كنيد و در تامين مخارج خانواده سهمي داشته باشيد اما شما حرفهايشان را نشنيده ميگيرد و از سينما يا رستوران رفتن لذت مي‌بريد اگر شغلي پيدا كنيد ممكن است شروع به پوشيدن لباس‌هاي آخرين مدل كنيداما اصلا برايتان مهم نيست كه مادر و خواهرتان همان ساري‌هاي كهنه را مدام مي‌شويند و مي‌پوشند.
اما آن هنگام كه موضوع سادهانا و زندگي معنوي مطرح مي‌شود ذهنتان به شما گوشزد ميكند كه شما نسبت به خانواده‌تان وظايفي داريد و تنها آن هنگام است كه نگراني‌هاي شما شروع مي‌شود كه نكند نتوانيد وظايفتان را در قبال مادر، برادر، خواهر و يا ديگران انجام دهيد. اين افكار تنها در اين زمان بوجود مي‌آيد زماني كه شما راه سادهانا را پيش مي‌گيريد.
بتدريج متزلزل مي‌شويد دو دل و مردد و ضعيف مي‌شويد علاوه بر اين دوستانتان سعي مي‌كنند شما را منصرف كرده چرا كه با همه مسائل معنوي مخالفت مي‌كنند آنها مي‌گويند معني اين همه جاپا(japa) ، دهايانا (dhyana) و چرخاندن مالا (Mala) چيست؟ اين چيزها وقت خاص خودشان را دارند اول وظايف مهمترت را انجام بده. و اين حرفها همان اميد اندكي را كه شما در آغاز راه داريد از بين مي‌برد.
اين يكي از نمونه‌هاي رايج فريب ذهن است ، ذهن مايا (Maya) است عملكرد مايا اين است كه ما را از واقعيت‌ها باز دارد ذهن همواره سعي دارد تا واقعيت را در پس پرده نگه دارد بنابراين بايد هوشيار بوده و به طور مداوم با حركات آن در هر مرحله مقابله كنيد درست وقتي كه شما سعي داريد وارد مسير معنويت شويد ذهنتان افكار بسياري در مورد وظايف، مسئوليت‌ها و تعهدات ديگر خلق مي‌كند ،افكاري كه پيش از اين هرگز شما را آزار نميداد بنابراين كاملا نسبت به اين مساله توجه داشته باشيد.
شما در زمان‌هاي مختلف وظايف مختلفي داريد اما انجام سادهانا براي رسيدن به خوشناسي مهم ترين و ضروري ‌ترين وظيفه‌اي است كه در تمام طول زندگي تا آخرين لحظه حيات بر شما واجب است شما نمي توانيد حتي براي يك لحظه ان را به تاخير بيندازيد اين نكته را كاملا در ذهنتان ثبت كنيد متزلزل نشويد از لحظه‌اي كه اين نوشته را مي‌خوانيد سادهانا را به طور منظم و مداوم شروع كنيد حالا اين صفحه را علامت بگذاريد كتاب را ببنديد و آرام و ساكت بنشينيد خود را وانهيد و صاف با چشماني بسته بنشينيد و در مورد هدف والاي زندگي فكر كنيد اين كه زندگي تنها به قصد سادهاني معنوي خلق شده است ، به مدت ده دقيقه نام پروردگار را تكرار كنيد اكنون شما شروع خوبي داشته‌ايد مسسير معنويت را در پيش گرفته بدون هيچ ترسي با عزمي بلند و راسخ در زندگي به جلو برويد ذهن خود را يكبار و براي هميشه قويا بر روي‌آن ايده‌هايي كه مي‌خواهيد بدان دست يابيد متمركز كنيد شما در همين زندگي به هدفتان مي‌رسيد.
البته آگاه باشيد ذهن از پذيرش مقررات سرباز مي‌زند. وقتي تصميم مي‌گيريد كه سادهانا را به طور منظم شروع كنيد ممكن است خود را از هر جهت با موانع و سختي‌هاي مختلف مواجه ببينيد و به همين دليل ممكن است به اين نتيجه برسيد كه آغازگر تمامي اين مشكلات سادهانا بوده است. ممكن است دچار ترس شويد و فكر كنيد كه قبلا وضعيت بهتري داشته‌ايد اما دلسرد نشويد.


براي اين مساله دليلي وجود دارد سادهانا به معني اعمال محدوديت‌هاي خاص برشماست. پيش از اين ،وقتي از جريان حواس خود پيروي مي‌كرديد هرگز با مخالفتي از سوي آن مواجه نمي‌شديد اما اكنون كه وارد راهي مي‌شويد كه در درجه اول راه نظم و مقررات ،هم بيروني هم دروني است ذهنتان با حواس سركش و خود راي دچار تضاد مي‌شود.
زماني كه با دوچرخه خوشحال و شاد از يك تپه پايين مي‌آييد به نظر مي‌رسد كه همه چيز به نحو خارق العاده‌اي زيبا و مطلوب است ولي بالارفتن از تپه با دوچرخه بر خلاف تمايالات دراز مدت بسيار دشوار مي‌باشد اما اين بالا رفتن وسيله‌اي است براي رسيدن مجدد به بلندايي كه در پايين آمدن عنان گسيخته به ورطه نكوهيده دنيا گرايي، آن را از دست داده‌ايد.
فرد مبتدي در‌آغاز راه اصلا به اين مبارزه و فشارها عادت ندارد هجوم يكباره سختي‌ها ممكن است شما را براي مدتي گيج كند و بترساند اما اين مساله كاملا طبيعي است نگران نشويد با قدرت مشكلات را تحمل كنيد سختي‌هاي ابتدايي خيلي زود ناپديد مي‌شوند و شما روز به روز قوي تر مي‌شويد اگر به مشكلات و ريسك‌هايي فكر كنيد كه در مسايل دنيوي همانند در آوردن كمي پول در يك معامله تجاري يا امتحان دادن و يا حضور در دادگاه متحمل شده ايد، آنگاه با مشكلاتي كه در آغاز راه معنوي با آن روبه رو مي‌شويد به راحتي كنار مي‌آييد و آنجاست كه سرانجام گيج بي انتها (atmic) و غير قابل اندازه گيري و نيز تباهي ناپذير را بدست خواهيد آورد.
كسي كه قدري فداكاري كند موفقيتش حتمي است، تاكنون سادهاكا در محدوده كوچكي حركت مي‌كرده است او يك چيز فاني را فدا مي‌كرده تا چيز فاني وتباه شدني ديگري را بدست بياورد اكنون با وارد شدن به راه پر شكوه معنويت و با فدا كردن چيزهاي گذرا و فاني، سعي و تلاش مي‌كند تا «آن» را كه جاودانه و فنا ناپذيرست به دست آورد.
همين حالا با ذهن باز و روشن به دور از هر گونه تعصبي وارد سادهانامارگا (sadhana Marga) (راه معنويت) شويد و نسبت به انجام وظيفه لازم براي سادهاناي معنوي كاملا آگاه باشيد، به آرامي با شادي امتحان‌ها و آزمايش‌هاي اول راه را تحمل كنيد، شما زندگي جاودان، شكوه ابدي، آرامش و سعادت معنوي را از آن خود خواهيد كرد.
پایان درس اول

پی نوشت:

با تشكر از منتظر عزيز براي ارسال اين مطلب. (رامتين)

دوستان عزیز این مبحث صرفا به جهت آگاهی مخاطب  از نحوه بینش اساتید یوگا  ارائه شده  و خواهشمند است از گپ و گفت  خارخ از این مقوله خودداری نمائید .

هرگونه کپی برداری ازمطالب  آن با ذکر منبع از دید صاحبان این وبلاگ مجاز می باشد.

Read Full Post »

سات سانگ

داروها، تولد دوباره، ازدواج

27 ژوئیه، 1967

نظر شما در مورد ال، اس، دی، LSD و اثرات آن روی فرد وجامعه چیست؟

ال. اس. دی بسیار خطرناک است و کمکی به تکامل معنوی نمی­کند. فقط با فلج کردن رشته عصبی مغز که مسئول استدلال و تعقل است، حالت وهم و خیال ایجاد می­کند. ال. اس. دی، ساهاسرارا sahasrara  را از کار می­اندازد و چاکرای آجنا را فعال می­کند، در نتیجه تصورات هوشیارانه کاملا محو شده و کل فرایند تفکر بصورت کند عمل می­کند.

بطور معمول، تفکرات ما مثل یک حلقه فیلم با یک روند معنی د رجریان هستند، مثلا در حدود چهل فریم « Frame » د رهر ثانیه، اما زمانیکه ال اس دی مصرف می­کنیم، حلقه افکار خیلی آهسته شروع به حرکت می­کنند درنتیجه شما قادر به درک تمامی افکار و مشاهده همه تصورات روانی هستید. روند تفکر، زمانیکه داروی مخدر مصرف می­کنید کند می­شود، و زمانیکه ال.اس.دی مصرف می­کنیداین روند از روی ناامیدی کند می­شود.

https://i0.wp.com/swayamonline.com/wp-content/uploads/2010/12/swamiji1.jpg

مصرف ال. اس. دی برا ی کسانیکه زیاد فکر می­کنند، ظرفیت ذهنی خود را افزایش داده­اند و ذاتا خودآگاه و هوشیار هستند، بسیار خطرناک است، اما برای کسانیکه قوه ذهنی خود راتا این حد افزایش نداده­اند، به این میزان مضر نیست. این حقیقت دارد که در یکی از اصول پاتانجالی « Patenjali » یوگا، آمده است که ازطریق پنج روش می­توان به سیدهی « siddhi » یا حالت روانی دست یافت و یکی از این راهها آشادی « aushadi » یا داروی گیاهی است. یا مصرف گیاهان خاصی، می­توان ساختار هوشیاری روانی را تغییر داد، که این کار از طریق مصرف ال. اس. دی، حشیش هندی یا شاهدانه هندی امکان پذیر نیست.

گایه معروف به سوما « soma » وجود دارد که برای بالا بردن قوه ادراک استفاده می­شود، اما امروزه تنها پزشکان قدیمی « آیورودیک ayurvedic » آن را می­شناسند. ان گیاه طی مراسمی در روزیکه ماه کامل می­شود، جمع­آوری شده، له می­شود، درون ظرف چوبی ریخته می­شود و درش محکم بسته شده وبه مدت پانزده روز در زیر زمین نگهداری می­شود. سپس شیره آن گرفته و مواد دیگری مثل کشمش، بادام و خشخاش به آن اضافه می­گردد. افرادی که براهما هستند یا از طبقه روشنفکری که از همان ابتدای تولد اصول انضباطی دشواری را در خصوص زندگی، ازدواج، حتی رژیم غذایی و بسیاری چیزهای دیگر، فرا گرفته­اند، از این دارو می­نوشند.

سوما برا ی طبقات ارتشی، تاجر و کارگر ممنوع است. زمانیکه طبقه ارتش به قدرت رسیدند، گمان کردند می­توانند از آن استفاده کنند، اما بیشتر آنها دیوانه شدند. پس سوما صرفا برای افرادی با گرایشات معنوی تجویز می­شود، نه برای شرور، ستمگر، احساسی و غیر پرتو جو، که برای این دسته از افراد، ضرر مصرف آن بیشتر از سودش می­باشد. این سوما، که امروزه کاملا فراموش شده، بنابر متون قدیمی ودیک           « vedic »، یک نوشیدنی معنوی است. سوما توسط برهمائی­ها در موقع پرستش درخت هما « homa » یا آتش مصرف می­شده که به واسطه آن وارد یک خلسه معنوی می­شوند.

نوشیدنی دیگری به نام تاندای « thandai » وجود دارد که حتی امروزه تمام هندیان آنرا مصرف می­کنند تاندای شامل بادام، دانه­های خشخاش، گلبرگهای گل رز و چیزهای دیگری به اضافه شاهدانه هندی، می­باشد. خمیری وجود دارد که با همه این اجزاء تهیه می­گردد که برای آماده سازی آن یک روز کامل وقت صرف می­شود. این خمیر بعد ازظهر در معبد به لرد شیوا تقدیم می­گردد و سپس تمام خانواده از آن معجون می­خورند. حدودا پنج دقیقه پس از مصرف تاندای، دوش آب سرد می­گیرند. بعد از آن شیرینی می­خورند و از خوردن چیزهای ترش مثل لیمو یا ماست ترش اجتناب می­کنند و سپس در طول شب در خلسه کامل به سر می­برند.

https://i0.wp.com/www.yogameditation.com/var/corporate/storage/images/media/images/bindu/30/30_leder_tratak/8325-1-nor-NO/30_leder_tratak_image_400_w.jpg

تاندای باید با دقت و تقدس تهیه شود. در طول شیواراتی « shivarati » (تاریکترین شب سال که به لرد شیوا اختصاص دارد)، و در هالی « holi » * (جشنواره رنگ و شادی)، که بیشتر اوقات هم این ایام در ماههای مارس و فوریه می­باشد، مصرف می­شود. پس ریشی پاتانجالی «  Rishi Patanjali » از خواص دارویی گیاهان خاصی که قابلیت کنترل پریشانی ذهن و نوسان مغز انسان و قابلیت تحریک و تهییج غده صنوبری و چاکرای آجنا « ajna » را دارند، آگاه بوده. به همین دلیل است که با مصرف این داروها، حالت خاصی به انسان دست می­هد و و این بدان معنی نیست که در هر زمان می­توان از آنها استفاده کرد.

مطابق تقویم هندی­ها، در روز هفتم سال نو، یا در مدت زمان کامل شدن ماه، ترجیحا در روز سه­شنبه که باید شب مهتابی باشد، آنها به باغ می­روند و برگهای شاهدانه را جمع­آوری می­کنند. در ابتدا این برگها خشک هستند، و هندوها پس از یک روز این برگها را می­شویند و دوباره در سایه خشک می­کنند. سپس برگها را در ظرف مسی قرار می­دهند. بالاخره گلوله­های کوچکی از آن درست می­کنند که طی سالها از آن استفاده می­نمایند. پزشکان آیورودیک « Ayurvedic » این دارو را برای ناراحتی­های معده تجویز می­کنند و همچنین از این گیاه برای مدیتیشن (مراقبه) نیز بهره می­گیرند.

https://i0.wp.com/jackmaryetc.com/Travel/Americas/Ecuador/Images/381Datura.jpg

داچورا « dhatura » گیاه دیگری است که تاثیر زیادی بر ذهن انسان دارد. در کشور هند، در طول ماه شراوانا « shravana » (ژوئیه ـ آگوست)، زنان هندی هر دوشنبه را روزه می­گیرند، و گیاه داچورا را به لردشیوا تقدیم می­کنند. این گیاه یکی از اجزای تشکیل دهنده ال اس دی است. لیسرجیک اسید « Lysergic acid » عصاره داچورا است، که برای اهداف پزشکی نیزمورد استفاده قرار می­گیرد.

آیا این داروها به پیشرفت معنوی فرد کمک می­کنند و آیا استفاده مکرر آنها برای پرورش روح موثر و مفید است؟

چطور این داروها به تکامل معنوی ما کمک می­کنند، مگر اینکه ما ذهن خود را پاک کرده، عادتها و رفتارهایمان را اصلاح و زاویه دیدمان را تغییر داده باشیم و فلسفه فردی را جهتی نوین بخشیده باشیم. در صورتیکه ما این کارها را انجام نداده باشیم، تکامل معنوی وجود نخواهد داشت. در آشرام یوگا، تنها روح را آموزش نمی­دهید،شما فلسفه محض و الگوهای تفکر را تغییر می­دهید، عمل می­کنید و زندگی به شما خواهد آموخت.

اگر ال اس دی برای آزمایشات علمی مورد استفاده قرار گیرد،  عواقب خطرناکی در پیش خواهد داشت. هیچ تاثیر مثبتی بر سیستم عصبی ندارد. صراحتا هر کسی، برای تکامل معنوی نیاز به گیاه یا دارو ندارد.

https://i0.wp.com/www.yogabg.net/images/Swami_Satyananda_6.jpg

بیماریها چطور ایجاد می­شوند و عامل اصلی چیست؟

اول اینکه، عامل بیماریها در ذهن است. ذهن، جسم را برای بیماری آماده می­سازد. ذهن تمام قدرت مقاومت را پس می­زند و به گسترش بیماری در بخش خاصی از بدن کمک می­کند. این بدان دلیل است که ذهن قادر به تحریک ترشحات غده­ای می­باشد. همچنین ذهن در موقعیتی قرار دارد که می­تواند عفونت باکتریایی را قبول یا رد کند. ذهن می­تواند در مقابل عفونت مقاومت کرده و بدین ترتیب آنرا رد کند. اگر شخصی از نظر روحی و روانی بسیار قوی باشد و اصلا افکار منفی و ترس را در ذهن نپروراند، حتی سرطان نیز قابل درمان است.

تب، تیفوس، آبله، مالاریا و غیره همگی بیماری هستند. اما تصادف یک بیماری نیست و اگر شخص حتی بعد ازجراحت، زیاد به آن فکر کند، تبدیل به بیماری می­شود. جراحت یک روند رشد دارد، که ابتدا عفونی می­شود و بعد عوارض دیگر ظاهر می­گردند. اگر ماری شما را نیش بزند و شما ندانید، حتی اگر این مار سمی باشد، شما نخواهید مرد، اما اگر ماری شما را نگزیده باشد و یا سمی هم نباشد ولی ذهن شما دائم درگیر این موضوع باشد، شما خواهید مرد. سرطان چنین بیماری است. عامل آن در ذهن است، این بیماری از ذهن ناشی شده ودر جسم مشاهده می­شود.

چرا این بیماری­ها ریشه در ذهن دارند؟ آیا ارتباطی با سامسکارا « Samskara » و کارما « karma » دارد؟

این بستگی به بازدارنده­هایی دارد که فرد از خانواده، محیط پیرامون، دوستان و ارتباطات خود کسب می­کند. اگر کسانیکه این بازدارنده­ها را دارند، زیاد در مورد سرطان بشنوند، آنرا * خواهند داد. آگر شخص از فشار خون بالا فوت کند، در همان روز، بسیاری از ساکنین آن شهر، به بیماری فشار خون مبتلا می­شوند. بیشتر متخصصان و محققان که مدت زمان طولانی در خصوص بیماری­هائی از قبیل جذام، بیماری­های ریوی، سرطان و… تحقیق کرده­اند، در اثر همین بیماری­ها فوت کردند، زیرا که ذهن آنها کاملا از تفکرات در مورد سرطان و بیماریهای ریوی اشباع شده بود. بله این حقیقت دارد که، زمانیکه فکر خاصی به ذهن شما خطور کند، فرکانس­هایی را ایجاد می­کند و سپس به شکلی ظاهر می­شود.

آیا بین ظاهر شدن بیماریهای ارثی و قانون کارما رابطه­ای وجود دارد؟

بواسطه قانون کارما، شخص در معرض بیماری ارثی قرار می­گیرد. قانون کارما، شخص را به آن خانواده مرتبط می­سازد و فرد آن خصوصیات، عقاید، سنتها را به ارث می­برد. اگر شخصی تاکنون خیلی خالصانه و مرتاضانه زندگی می­کرده، پس جزئی از خانواده­ای خواهد بود که آرزوهای معنوی تحقق نیافته وی را برآورده سازد، جائیکه فرد در تمام زمینه­های معنوی کمک دریافت می­نمایدو اعضای این خانواده تحت ضوابط اخلاقی و معنوی خاص و دشواری زندگی می­کنند.

عامل مسئول در قبال تولد دوباره در یک خانواده خاص چیست؟

عامل، آرزوی شخصی فرد درزمان مرگ است. این آخرین آرزو، خواسته و تمایل است که زندگی پس از مرگ فرد را رقم می­زند و تعیین کننده خانواده وی در زمان تولد دوباره می­باشد. آخرین آرزو، خلاصه کل زندگی شخص است. فرض کنید، کسی به دنبال آرزوهای معنوی و در کنارش بسیاری چیزهای دیگر است. د رلحظه مرگ، مهمترین عقده در زندگی، به ذهن خطور می­کند؛ « من باید (حقیقت) را درک کنم ».

در گیتا « Gita » گفته شده که : او در حالیکه آخرین فکر را از ذهن می­گذراند جسمش را ترک می­کند، و به واسطه همان فکر رهنمون می­شود و در جسم دیگری دوباره متولد می­شود، آنجاست که او کارما هایش را محقق می­سازد، لذت می­برد، سختی می­کشد و دوباره پیر می­شود، چیزهای خاص را آرزو می­کند و با آن فکر می­میرد.

آیا حقیقت داردکه فرد در همان خانواده یا نزدیکان دوباره متولد می­شود؟

بله، قانونی وجود دارد. ظرف یکسال مرگ شخص، هر آبستنی که در خانواده اتفاق می­افتد، یقینا آن فرد مرده است که دوباره متولد شده است. بدین دلیل است که در میان هندوها، زمانیکه شخصی در خانواده می­میرد، به مدت یکسال روابط زناشویی به کلی قطع می­شود.

عامل تعیین کننده تولد دوباره چیست؟

انرژیی برای حفظ کارما های، فردی وجود دارد. * بر طبق آن، تولد تعیین می­گردد. ما آن نیروی هستی را « براهما » می­نامیم. من شخصا احساس می­کنم که درون هر فردی یک ماهیت، ذات هوشمندی وجود دارد که پس از مرگ با روح فرد همراه می­شود و تصمیم می­گیرد که درکدامین جسم باید سکنی گزیند. این اصل هوشمندی در خود شخص است.

نظر شما در مورد سقط جنین، ابزار ضد بارداری، برنامه­ریزی و تنظیم خانواده و غیره چیست؟

اگر سقط جنین ظرف 4 ماه باشد، من خطر جدّی نمی­بینم. بعد از چهار ماه روح باید دوباره مهاجرت کند. با این وجود، استفاده از وسایل ضد بارداری، چه از نظر جسمی و چه از نظرروحی خوب نیست. کاربرد آنها بر سیستم عصبی مرکزی که مستقیما با لوله فالوب، رحم و تخمدان در ارتباط است، تاثیر می­گذارد. این شیوه­های تنظیم خانواده که تعادل سیستم تناسلی و در نتیجه کل سیستم عصبی را بر هم می­زند، از افکار عمومی پاک شود. این شیوه­ها تنها برای افرادی که از اختلال روانی رنج می­برند مناسب است.

اگر شما درصدد تجویز این چیزها به جای برنامه تنظیم خانواده هستید، در نهایت یک بی­نظمی جنسی بوجود خواهد آمد و این چیزی است که در دنیای امروز در حال وقوع است. کاربرد چنین برنامه­های تنظیم خانواده چیست؟ کسی که از وسائل ضدبارداری استفاده می­کند، بدون ترس از عواقب طبیعی آن، یک زندگی جنسی بی­پروا را هدایت می­کند.بنابراین، تصور جنسی، بدون قید و بند در ذهن تشکیل می­گردد، که یک سری مشکلات جنسی در ساختار و مقوله روانشناسی ایجاد می­کند. بعد از چند سال توان جنسی و روحی کاملا تحلیل می­رود.

من معتقدم که انسان، هر کجا که باشد، هر کاری که انجام دهد، اساساً یک موجود الهی است. اگر چه ممکن است آدم بد و بدبختی باشد، اما اعتقاد غریزی به خداوند دارد و پرهیزکار و پارسا است. بنابراین، زمانیکه بی­نظمی جنسی وجود داشته باشد، در طی لحظات آرام زندگی فرد، روح او ناخودآگاه وی را دچار رنج و الم­های فراوان می­کند؛ بطور ناخودآگاه فرد دچار احساس نارضایتی می­شود. در نتیجه این شخص تبدیل به فردی غیر عادی و گاه دیوانه می­شود.

تعبیر شما از ازدواج چیست؟

به عقیده من، ازدواج نخستین گام برای تکامل معنوی روح بشر، اتمام سختیهای بشر و تسامح آرزوها و خواستهای انسان است. همچنین با ازدواج است که یک مرد می­تواند در قالب همسرش، شریکی را انتخاب کند که تا بی­نهایت به او اعتماد کند. مطابق آئین هندو، ازدواج صرفا  برای فرد نیست بلکه برای یک جامعه است. در کتاب مقدس آمده که ازدواج یکی از شانزده مقدمه ارائه شده در مسیر تکامل روح است.

بشر ضعیف است و حتی اگر هم قوی باشد، جامعه ضعیف است. در نتیجه، حتی انسانهای خوب دستخوش رفتارهای نامعقول و نابه­جا می­شوند. با همه اینها، من احساس می­کنم عفت و پاکدامنی، جلال روح انسان است از اینرو، به موجب ازدواج نه تنها جامعه بلکه خود فرد احساس رضایت کامل می­کند. ازدواج هم خوب است و هم خوب نیست. اما در هر دو حالت، پاکی روح و خلوص قلب باید از طریق آموزش معنوی، جسمی، روانشناسی و روحی حاصل آید.

وظیفه هر زن و مردی است که نوزادی به دنیا آورند. این دلیل آن است که از چه رو ما نابغه، متفکر سیاست مدار و رهبر بوجود می­آوریم، اما سدهو « sadhus »ها، راه دیگری برای خلق هزاران نابغه و نه یک نابغه و آنهم با ازدواج، یافته­اند.

عقیده شما درمورد ازدواج بین­المللی (بین ملتها) چیست؟

تبادل بین­المللی خون پسندیده است، اما به شرط آنکه زوجین قادر به تطابق و وفق دادن خود با محیط باشند. باید زمینه­های فرهنگی، فکری و غیره مشترک وجود داشته باشد و در این صورت ازدواج بین­المللی می­تواند موفق باشد. ما یک نسل و نژاد بین­المللی می­خواهیم، نه هندی، نه مسلمان، نه مسیحی و نه کلیمی. ازدواج نژادهای مختلف و افراد ملل مختلف با یکدیگر، راهی است برا ی حصول این هدف.

کارمای اجتماعی هندوها چیست؟

هندوها، کارمای اجتماعی ندارند. عموما، ساختار مذهبی، اجتماعی و گروهی مذهب هندو به نحوی مستقل و خود پیرو سازماندهی شده که آنها هیچ کارمای اجتماعی

، اما قبول دارم که هندیها کارمای اجتماعی دارند.

آیا این کارمای ما است که همگی ما  از ملل مختلف دریک جایگاه بین­المللی گرد هم آورده؟

(منظور مکان گرد هم ایی است)

به عقیده من، چیزی که همگی ما را اینجا جمع کرده است، تنها کارمای افراد نیست، بلکه سرنوشت معنوی انسان است.

اینگونه، به نظر می­رسد که فرآیند « کارما » خیلی پیچیده است.

بله. همینطور است. به همین دلیل است که قانون « کارما » قرن به قرن مور بحث قرار گرفته و با این وجود تاکنون به نتیجه نهایی دست نیافته­اند.

پارام هامسا سوامی ساتیاناندا سارا سواتی

www.yogavision.net

امانت دار باشید // کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع :    www.lostfact.wordpress.com

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .

Read Full Post »

سات سانگ

هوشیاری برتر

26 ژوئیه، 1967

حالت هوشیاری برتر چیست؟

اولین چیزی که باید به خاطر داشته باشیم این است که این وضعیت، یک حالت ذهنی، یا یک حالت فیزیکی، یا یک تجربه حسی و یا یک پدیده روحی نیست، بلکه یک حالت روحانی و معنوی است. خواب آخرین مرحله ذهنی است. ضمن خواب، ذهن هیچگونه فعالیتی ندارد. عملکرد ذهن فقط تا قبل از خواب، که یک حالت بیهوشی و ناخودآگاه است، صورت می­گیرد. بعد از آن ذهن دیگر نقشی ایفا نمی­کند.

در واقع، برای روشن شدن این موضوع، واژه « برتر » باید اصلاح شده و واژه * « هوشیاری » باید با حرف بزرگ «C  » نوشته شود. آن حالت یک وضعیت آگاهانه است، در صورتیکه شما نسبت به جسم، نام، مذهب، ملیت و یا هیچ جنبه­ای از بعد مادی خود هوشیار نیستند، اما شما آگاه هستید. پس هوشیاری برتر، هوشیاری است که با حرف بزرگ « C » نوشته شود، بطوریکه هیچ مشکلی از هوشیاری * به جسم، ذهن، مذهب یا بعد مادی در آن وجود ندارد، اما هوشیاری وجود دارد. آن هوشیاری، هوشیاری برتر است، غیر از آن چیز دیگری نیست.

زمانیکه آن حالت خاص هوشیاری، طی سال­های متمادی، ادامه داشته باشد، فعالیت­های طبیعی ذهن کاملاً یکدست می­شود. عملکرد حواس ناچیز می­شود. ذهن نمی­تواند به خوبی عمل کند. حتی اندامها نیز به سختی کار می­کنند. در نتیجه جسم، حواس و ذهن، با ایجاد حالتی که « ماکتی ویدها » نامیده می­شود مختل می­شوند.

https://i0.wp.com/www.jaishrikrsna.com/wp-content/uploads/2009/12/gangadescendonshiva.jpg

Uideha makh  بعنوان حالت جدایی از جسم ترجمه می­کنند، در صورتیکه باید حالتی از آزادی و رها شدن هوشیاری از وابستگی­های جسمی و روحی معنی شود، که در این حالت جسم دیگر قادر به محصور کردن روح نیست. سپس حالتی از بیهوشی رخ می­دهد. که شخص در آن حالت کاملا غیر فعال شده و روح ظرف مدت  یک روز و یاکمی کمتر از آن، از بدن جدا می­شود. بعد از آن روح دوباره به جسم باز نمی­گردد. تناسخی وجود ندارد، زیرا فرد هیچگونه تمایلی به زندگی ندارد، دیگر هیچ خواسته­ای نداشته و آرزومند چیزی نیست. همه «کارما»ها تمام شده، همه آرزوها برآورده شده، بنابراین شخص دوباره متولد نمی­شود، اما با هوشیاری­های عالم هستی همسو و یکی می­شود.

آیا فردیت او حفظ می­شود؟

خیر. او کاملا در درون خودش غرق می­شود. همانند یک رودخانه که تا زمان پیوستن به اقیانوس و یکی شدن با آن همواره در جریان است. زمانیکه رودخانه به دریا می­رسد، آبی که به درون دریا می­ریزد، ازبین نمی­رود. آب به قوت خود باقی است، اما عینیت و فردیّت آن زوال می یابد. نمی­توان گفت که این بخش « گانگا » «Ganga » و این بخش « جامونا » « jamuna» است.

آیا هوشیاری برتر، تقریبا همان خودکشی نیست؟

خوب، آن، چیزی است که فلاسفه گفته­اند، اما تفاوت فاحشی وجود دارد. البته می­دانید (ببینید)، خودکشی یک حالت روحی ویژه­ای است که در آن حالت، فرد خواسته­های زندگی­اش برآورده نشده است. او به علت نارضایتی، خوآگاه، اقدام به ترک جسم می­کند، اما چون به خواسته­هایش جامه عمل نپوشانده، دوباره متولد می­شود. یک « ویدها ماکت »، « videha mucta » همه چیز را برآورده کرده است.

آیا حق ترک جسم وجود دارد؟

بله. نکته همین­جا است. فرض کنید که شما یک قالب یخ در دست دارید که به تدریج اب می­شود. وقتی یخ کاملا آب شد، چطور می­توان یک فالب یخ داشت؟ به همین ترتیب، فردیت چیست؟ فردیت شامل آرزوها، اهداف و خواسته­های انسان

است. زمانیکه آنها وجود نداشته باشند، چطور فردیت می­تواند موجود باشد، زیرا اساس فردیت آرزوهاست.

اما آرزوها بخشی از یک فرآیند طبیعی هستند.

خوب، به نظر طبیعی به نظر می­رسد اما در همین وضعیت، زمانیکه با اینحالت روحی ویژه را بالا می­بریم، آن آرزوها کاملا پوچ و غیرواقعی به نظر می­رسند.

آیا حالت « جیوان کتی » درجه­ای پائین­تر از وضعیت « ویدها کتی » است؟

بله. ویدها موکتی، آزادی روح از بدن جدا شده است و جیوان موکتی آزادی در زندگی است. پس جیوان موکتا، فردیت خود را به دلیل یک خواسته حفظ کرده و آن آرزوی تعالی تمام مخلوقات است. یک جیوان موکتا عاری از هرگونه خواسته­های فردی و خودخواهانه است. وی هرگز نمی­خواهد چیزی برای خودش بدست بیاورد، انجام دهد یا آماده و اندوخته کند. ورای آنچه که وی انجام می­دهد یا می­اندیشد، تنها یک انگیزه وجود دارد و آن همدردی و شفقت برای همه است. به دلیل همان سان­کالپا یا همان آرزو است که یک جیوان موکتا حالت فردیت خود را حفظ نموده و بعد از مرگش دوباره متولد می­شود.

آیا جیوان موکتا می­تواند انتخاب کند که در کدام مکان و زمان و تحت چه شرایطی متولد شود؟

بله، تنها جیوان موکتا می­تواند تولد دوباره­اش را انتخاب نمایدو هیچ فرد دیگری قادر به چنین کاری نیست. یا زمانیکه جیوان موکتا دوباره متولد می­شود، با علم به دوران کودکی­اش که چرا اینجاست، تولدی همانند یک تولد آگاهانه دارد؟

بله. او تمام گذشته­اش را به خاطر می­آورد. چیزی شبیه به بودا است، او در زمان درک نفس خود، تمام بیست­وچهار تولد گذشته خود را به یاد می­آورد.

آیا یک جیوان موکتا شدن قبل از یک ویدها موکتا بودن، روندی طبیعی است؟

بله. یک فرد باید اول یک جیوان موکتا شود و در نهایت یک ویدها موکتا. هیچگونه اختیار و حق انتخابی وجود ندارد. این یک سیر طبیعی است. این روند تکامل، بواسطه جیوان موکتی، یک  منحنی ایجاد می­کند و یک روند انحطاط آغاز می­گردد. این روند سیر تکاملی نیست. جیوان موکتی نقطه اوج تکامل فردی است و از روی آن، یک روند انحطاط، البته نه بازگشت به همان شیوه بلکه به نوعی متفاوت، شکل می­گیرد.

جیوان موکتا به جای سقوط از مسیری که از طریق آن راه تکامل را طی کرده بود، یک چرخه کوچکی را به وجود می­آورد. بدین معنی که، زندگی را یک چرخه، که از یک نقطه شروع می­شود و این راه ادامه می­یابد،در نظر می­گیریم. به تدریج به جیوان موکتی یا حالت هوشیاری برتر می­رسیم و پس از ان یک روند انحطاط تا رسیدن به ویدها موکتی شروع می­شود. این همان دوره­ای است که در آن فردیت پیشین از بین رفته.

از طریق ویدها موکتی، او منحصر به فرد می­شود و روند تکامل تازه­ای شروع می­شود. او با جهان هستی یکی می­شود و جیوا دوباره و دوباره از طبیعت عالم هستی متولد می­شود، اما نه به همان شکل « من ».

این اتفاق چیزی شبیه به تلاقی گانگا «Ganga » با اقیانوس است و بواسطه اقیانوس، موسم بارندگی افزایش می­یابد. و این ضرورتا همان آب گانگا نیست.

آیا ده شیوه سانیاسا، نمادی از ده شعاع خلقت که عارفان در موردشان صحبت می­کنند، هستند؟

نه دقیقا، اما می­توان این تعبیر را هم داشت. در حقیقت سازماندهی سانیاسین­ها به سمت و سوی ده روش، بنابر سامسکار هایشان، که طبیعت ذاتی آن­هاست، صورت گرفتهاست. من شیوه براساس وضعیت درونی سانیاسینو همچنین بنابر درجه تکاملی که به آن رسیده، معین می­شود.

اگر یک سایناسی خود را به دلیل کهولت سن و یا ممنوعیت­های گذشته­اش، قادر به زندگی.تنها در یک کلبه نیابد (که هیچ یک از سایناسی­ها به این خودباوری نمی­رسند)، از او خواسته می­شود به یک صومعه رود و یا تصدی صومعه بر عهده وی نهاده می­شود. سانیاسی در صومعه از دوستی و امنیت کامل برخوردار می­باشد، بنابراین قادر به ارتقاء درجه تکامل در درون خویش است.

برفومن، شخصی متعلق به یک صومعه ویژه، زندگی رهبانی را مفید و کارما نمی­داند. وی فضا و اقدامات امنیتی آنجا را نمی­پسندد و نسبت به دارائی، ثروت و مریدان اهمیتی قائل نیست. او می­خواهد تمام عمر در کوه­ها به تنهایی زندگی کند. برای او اهمیتی ندارد که مار افعی بیاید و او را نیش بزند. برا ی او مهم نیست اگر نتواند بی­درنگ شیر و میوه بدست آورد. برای او هیچ اهمیّتی ندارد که می­تواند تحت درمان قرار گیرد یا نه، اما او می­خواهد در جنگل زندگی کند. بنابراین، مطابق آن، خواسته­هایش باید اجرا شود. این همان چیزی است که در کتاب مقدس باستانی نوشته شده است. این فرمان باید با تشخیص و در نظر گرفتن ظرفیت­های درونی، خواسته­ها و درجه تکامل سانیاسی، به او داده شود.

پرتو بخش،       فرمان می­دهد. او می­داند پرتوجوهایش چه می­خواهند. بیشتر سانیاسی­ها نمی­خواهند پرتوجو داشته باشند و نسبت به کسانی که پرتوجو دارند، به دیده تحقیر می­نگرند. بنابر رسوم سخت سانیاسا اگر یک سانیاسی در کوه­ها و یا هر جای دیگر ریاضت می­کشد، به زندگی ساده و عادی برگردد تا از طریق ایجاد تشکیلات رهبانی و یا آشرام­های یوگا، با موعظه کردنف رسیدگی به پرتوجوها و یا ساختن بیمارستان به بشریت خدمت کندف گوئی که از یوگا بریده و برگشته است. او بعنوان « یوگا براشت »، « yoga bhrasht » شناخته می­شود. گفته می­شود : این مرد ریاضت کشیده ولی بعضی از خواسته ­هایش برآورده نشده، بنابراین او فروکش کرده است. خیلی چیزها ممکن است در مورد او گفته شود : مثلا او بزرگ است، عالم و حکیم است، اما هنوز به کمال نرسیده است.

یک سوامی تاپووانامSwami tapovanam  » در آتارکاشی «tarkashi » بالای ریشی کش « Rishi kesh » زندگی می­کرد. او بیشتر از 80 سال سن داشت. من به آنجا رفتم و از او درخواستی کردم؛ به سوامی جی « Swamiji » گفتم من می­خواهم در آرتاکاش یا حوالی آنجا بمانم و تحت هدایت شما قرار گیرم.آیا ممکن است تمهیدی برای محل اقامت بیاندیشید. او پاسخ داد : نه، ساتیاناندا. سوامی جی نپذیرفت و اجازه نداد که من آنجا بمانم وگفت : تو می­توانی ویرایشگر، منشیف مدیر، سخنران یا واعظ شوی. « کارمای خود به کار بگیر ». او کسی بود که بصیرت داشت و راز « کارما » را می­دانست. اما سایر سانیاسی­ها که ارتودوکس و متعصب و کوته نظر هستند، خواهند گفت که، « هیچ یک از این موارد ضروری نیست. تمام آن مسائل را رها کن و بیا همین جا زندگی کن. خطاب به یکی از « ماهاتما »ها پرسیدم : در مورد کارمای من چطور؟ اگر به اینجا بیایم، به همراه یک ماشین تحریر خواهم آورد.

چگونه می­توان از اتمام « کارما » آگاه شد؟

لحظه­ای که کارما تمام می­شود، خودبه خود و غیرارادی انسان را ترک می­کنند. بنابراین حتی اگر شخص بخواهد « کارما » را به صورت وظیفه انجام دهد، عملا شانسی وجود ندارد. او « کارما » را بوجود نمی­آورد. در آن هنگام، آنقدر که آرزوها اهمیت دارند یک سری ناکامی­ها رخ می­دهد. او نمی­تواند آرزویی داشته باشد. او می­خواهد فکر کند، آرزو کند، اما نمی­تواند. او درصدد انجام کارهایش برمی­آید، اما در میانه راه متوقف می­شود. بیشتر از این نمی­تواند پیش رود. ظرفیت و توانایی او برای آرزو کردن تمام شده و به پایان می­رسد.

اشخاص نیز در دنیا هستند که آرزوهایی دارند، امابه دلیل برخی ترس­ها، سرکوب­ها ویا لطمه­هایی که دیده­اند و یا هنوزدر ناخودآگاه خود درگیر هستند، و چیزی در آن مورد بطور خودآگاه نمی­دانند، آرزویی نمی­کنند.

شیوه « باکتا » برای محو کردن یا خلق نکردن کارمای جدید چیست؟

« کارما »ها می­توانند به تقدیم آنها به خدا تمام شوند، و قبل از اینکه عملی انجام دهید، متوجه می­شوید که فاعل شخص دیگری است. شما تنها یک وسیله، و یا، واسطه کوچکی برای انجام آن عمل هستید. راه دیگر، پذیرفتن همه چیز در زندگی است که شامل حالت تکامل معنوی و حالت روحی، یا فساد اخلاقی.

خوشبختی، فقر، مصیبت و بلا، شادی، می­شوند، که همگی به خواست و اراده خداوند هستند. باکتا چیزهای خوب را طلب می­کند، نه از هر پیش­آمد بدی متنفر است. این نگرش یک باکتا است، اما البته آنها تمام این موارد را ندارند.

در فلسفه « باکتی » جنبه احساسی هر فرد به دوسطح تقسیم می­شود، که عبارتند از : سطح پائین­تر و سطح بالاتر. سطح پائین­تر باکتی را « آپارا باکتی » و سطح بالاتر باکتی را « پارا باکتی »، یعنی : باکتای متعالی یا برترین می­نامند. پس در آپارا باکتی پرستش خداوند، زیارت مکانهای مقدس ملاقات مقدسین و ماهاتما ها، مطالعه کتابهای مقدس که در آن تقدس خداوند توصیف شده، وجود دارد.

این موارد کارهایی هستند که همه افراد ملزم به انجام آن هستند، بطوریکه، الهام درونی کافی را دریافت می­کنند و ذهن، پاک و تک بعدی می­شود. سپس شخص به این درجه از درک می­رسد که تمام آیات و نشانه­ها در این دنیا، خلقت الهی است و   « من » تنهایک عامل است. این مکاشفه پس از طی سالیان سال تمرین آپارا باکتی، به شرط اجرای صحیح آن، حاصل می­شود و سرانجام، زمانیکه این فهم و درک ایجاد شد، پارا باکتی آغاز می­شود. پس از آن شخص زندگی­اش را نه صرفا از آن خود بلکه بعنوان مظهری از اراده الهی می­پذیرد. کارمایی که « من » انجام می­دهم، رنجی را که « من » تحمل می­کنم، خوشیهایی که از آنها لذت می­برم، همگی اراده الهی هستند. این درک و تشخیصی است که آشکار می­شود و پارا باکتی نام دارد.

اگر آپارا باکتی متواضعانه باشد، منجر به پارا باکتی خواهد شد، اما اگر آپارا باکتی از روی خودپسندی باشد، نظیر رفتن به کلیسا یا صومعه و عبادت کردن به یک دلیل خاص، آنرا باکتی خودخواهانه می­نامند. به تدریج شخص باید به این درجه از درک برسد که عبادت خداوند پیوسته برای همسر، بچه­ها، پول سلامتی و غیره، صحیح و انصاف نیست. در نهایت این تشخیص به وجود خواهد آمد و شخص با این تفکر که همه چیز متعلق به خداوند است، باکتی را که ناشی از خودخواهی نیست، آغاز می­کند.

سرانجام، طی این پروسه، زمانیکه تمام کارما ها در این دنیا به سرانجام رسید، باکتا برآیند، اثر و نتیجه­ای به دست نمی­آورد. او از کارما، پرارابدا رهایی می­یابد. اما گفته می­شود : کسانی که در صومعه عبادت می­کنند، صرفا باکتا های والا نیستند.

آیا ممکن است اهداف جهار آشرام را دقیق شرح دهید؟

این شرایط ویژه، برای افرادی در دنیا مناسب است که از نظر معنوی رشد نکرده­اند و بنابراین باید وارد مراحل مختلفی از زندگی؛ از جمله؛ براهماچاریا « brahma charya » یا تجرد، گریهاستا و تأهل « grihastha »، وانا پراستا

« vanaprastha » یا زاهد و تارک دنیا، شوند. اما افرادی وجود دارند که این مراحل را پیش از این در زندگی سابق خود متحمل شده­اند و این شرط شامل حال آنها نمی­شود.

بعنوان مثال، شانکارا چاریا « shaankara » را در نظر بگیرید. او در سن هشت سالگی سانیاسا شد. در شانزده سالگی در مورد تمام موضوعات فلسفی آئین هندی، تفسیرهایی به زبان سانسکریت نوشت و همچنین در رابطه با اپانیشاد «Upanishads  » و گیتا « Gita » و غیره نیز تفسیر نامه­هایی دارد، و همچنین ادوتیا ودانتا « adwaita Vedanta  » را خود تحریر کرده است.

https://i0.wp.com/www.advaitin.net/images/Chinmayananda.jpg

شانکاراچاریا از سن شانزده تا سی و دوسالگی سرتاسر هند را تنها با یک هدف زیر پا گذاشت و آن هدف گرایاندن تمام بودائیها به گروه پیروان آئین هندو از طریق بحث، مذاکره، شکست آنها در مباحثه بود.

آیا تمام کسانیکه همه اشرام­ها را در زندگی پیشین خود انجام داده­اند و اکنون برا ی درک معنوی در این زندگی می­کوشند، تمام مراحل آشرام­های قبلی را به خاطر می­آورند؟

خیر، شخصی که تمام کارماهایش را در زندگی قبلی به پایان رسانده و تمام وظایفش را بعنوان یک « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراشا » انجام داده است و اکنون طیفرایند تکامل، یک سانیاسی می­شود، گذشته­اش را به یاد نمی­آورد. فقط، کسی که همه چیز حتی سانیاسا را در زندگی قبلی­اش به پایان رسانده و بعنوان یک سانیاسی، به بالاترین درجه در زندگی قبلی خود رسیده باشد، زمانیکه دوباره متولد شود، پس از رسیدن به جیوان موکتی و قبل از دست­یابی به ویدها موکتی، تمام زندگیهای سابق خود را به یاد می­آورد.

به عنوان مثال، فرض کنید شما تمام مراحل تجرد، تأهل و زهد را تحمل کرده­اید و سپس زمان مرگ فرا می­رسد. زمانیکه دوباره متولد شوید، از همان آغاز تمایل برای سایناسا را بوجود آورده وبسط می­دهید. اما در آن هنگام تمام زندگیهای گذشته خود را به یاد نمی­آورید. این مثال اول بود. مثال دوم اینکه، فرضکنید، چهار دستور زندگی راتا مرحله سانیاسا به انجام رسانده­ایدو بعنوان یک سانیاسی، به درجه بالایی از جیوان موکتی دست یافته­اید، و بعد از آن می­میرید. همچنان دوباره متولّد می­شوید؛ در واقع مجبوریدکه دوباره متولد شوید، در آن زمان خاطرات زندگی­های گذشته شما به وضوح خاطرات چند روز گذشته­تان می­باشد. شما همه چیز را به یاد می­آورید.

هیچ­کس، به غیر از یک جیوان موکتا، زندگیهای گذشته خود را به ترتیب و متوالی به خاطر نمی­آورد. شانکارا زندگی گذشته­اش را به یاد می­آورد. « رامانا ماهارشی » نیز گذشته­اش را به خاطر می­آورد. « بودا » و « ویوکاناندا » هم ازگذشته خود آگاهی داشتند. بدینسان تمام کسانیکه پس از رسیدن به جیوان موکتی، جسمشان را ترک می­کنند، گذشته را به یاد می­آورند، اما یک سانیاسی یا هر فرد دیگری که مراحل زندگی     « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراستا » را پشت سر گذاشته، نمی­تواند اینگونه باشد.

بعضی از کودکان تولد قبلی خود را به خاطر دارند و به یاد می­آورند. آنها می­گویند که اینطور و آنطور متولد شدند. اما آنها از آنچه می­گویند، بطور کامل آگاهی ندارند. آنها این چیزها را از یک بعد روانشناسی اندکی متفاوت­تر نسبت به ما بیان می­کنند. یک تغییر کوچک در حیطه روانی رخ می­دهد و آنها در وضعیت روانی خود یک فرایند « برگشت » را متحمّل می-شوند. آن فرایند خیلی ظریف است و والدین متوجه آن نمی­شوند. در آن زمان، کودکان فقط زندگی گذشته خود را به یاد می­آورند و ناخودآگاه و بی­پردهو بدون هیچگونه آگاهی از آنچه که واقعا می­گویند، صحبت می­کنند. و آن، چیزی استکه من یادآوری تجدید خاطره ناخودآگاه می­نامم.

آیا عملکرد ناخودآگاه حتی در حالت بیداری امکان پذیر می­باشد؟

بله، عملکرد ناخوآگاه حتی در حالت بیداری نیز ممکن است. حتی، هم اکنون ما چه خودآگاه و چه ناخوآگاه رفتار می­کنیم، فکر می­کنیم، یا کاری انجام می­دهیم. برای عملکرد ناخودآگاه، اصلا لازم نیست به ورای وضعیت بیداری رفت.

چه تفاوتی بین یادآوری گذشته، در مورد دختر، پسرهای نوجوان و یادآوری گذشته، در مورد جیوان موکتا وجود دارد؟

یک تفاوت وجود دارد. آن بچه­هایی که ناخودآگاه در مورد زندگی گذشته خود صحبت می­کنند، به هیچ وجه نسبت به آنچه که می­گویند، آگاهی ندارند. در حالیکه کسی که در زندگی گذشته­اش به مرحله جیوان موکتی رسیده، تمام تولد­های قبلی­اش را بطور خودآگاه به یاد می­آورد. می­داندکه این یادآوری دارد صورت می­گیرد و هرگز آنها را فراموش نمی­کند.

آیا این یادآوری چیزی شبیه به یک رویا یا خواب است؟

بله، این دختر، پسر زندگیهای گذشته خود را به صورت رویا و خواب به یاد می­آورند و مردان بزرگ گذشته­شان را بصورت خیال و تصور به یاد می­آورند، یک جیوان موکتا همیشه گذشته را به خاطر دارد، درحالیکه این دختر، پسرها، پس از یکی دو سال آن خاطرات را فراموش می­کنند.

دانش درونی است؛ اهداف بیرونی تنها برای محرک خارجی بکار گرفته می­شود. هیچ چیز از دنیای بیرون فرا گرفته نمی­شود. این یک مکتب فلسفی است. دانش ذهنی و درونی است، اما ابراز آن منوط به یک رویداد عینی است.

آیا محرک بیرونی برای تسریع یا تجلّی دانش وجود دارد؟

همه صاحبنظران بر این باورند که یک فرد همه علوم را با انجام تمرینات یوگا کسب کند. بدون وابستگی به محیط خارج و محرک بیرونی، شخص قادر به درک همه ابعاد دانش، در درون خود خواهد بود. می­توان دانش هر جزئی از بدن و هر بخشی از جهان هستی را کسب کرد. چرا که دانش جهان، تصویر گیتی و مظهر کائنات در درون خود ماست.

در این جسم، یا بهتر است گفته شود، در این هویت، یک دنیای کوچک شده وجود دارد و همزمان هر اتفاقی که در بخشی از این جهان رخ می­دهد، در درون شما نیز رخ می­دهد. اگر کسی قادر باشد خودش را با اعماق وجودش وفق دهد، خواهد توانست همه دانش را بواسطه خود و از درون خود کسب کند. پس این همان دانشی است که همواره از درون نشأت می­گیرد، نه از بیرون.

به هر حال، مردم در یک تولد همه دانش را کسب نمی­کنند، نه به این دلیل که دانش درونی­شان کافی نیست، بلکه به این خاطر که دربرگیرنده دانش، یا بهتر است گفته شود، رسانه­ای که به واسطه آن دانش را ادا می­کنیم، یا کالبدی که در آن دانش را پرورش می­دهیم، مناسب نیست و برا ینائل شدن به آن دانش برتر به اندازه کافی شایسته نیست. هنوز هم در همه مناظر، بعضی دانش­ها پرورش می­یابد.

این یک حقیقت اولیه و  اصلی است، ما افکار دیگران را دریافت می­کنیم، پس فکر می­کنیم، اما در حقیقت همه چیز در درون شناخته شده است. این فرایند کامل، درونی است. این روند عینی و بیرونی به نظر می­رسد، اما درونی است. پس لازم نیست افکار دیگران را درک کنیم، آنچه دیگری می­اندیشد، هم اکنون در درون من است. او در دو مکان مختلف می­اندیشد، در درون خود و در درون من.

اگر اتفاقی در منطقه­ای از ژاپن رخ دهد، همزمان در درون من نیز آن اتفاق روی می­دهد.پس وقایع در دو مکان مختلف اتفاق می­افتد. بنابراین به جای وفق دادن خود با رخدادهای بیرون، خود را با اتفاقات درونی­ام وفق دهم. از اینرو باید یک تحول فکری اساسی ایجاد شود. یعنی در حقیق توانایی رهایی آنی خود، با یکلحظه درنگ و توجه، این عمل همانند خاموش کردن چراغ است و چراغ خاموش می­شود، اما این اتفاق در دو مکان مختلف روی نمی­دهد.

اگر شما در هر زمانی به میل خود، بیدرنگ قادر به ترک خود باشید، خواهید توانست خود را با تمام اتفاقاتی که در هر کجائی رخ می­دهند، وفق دهید. این تنها یک مورد است، اما در آن هنگام، اتفاقات زیادی در دنیا می­افتد، و اگر ما فرض کنیم که از همه این رخدادها در درون خود آگاهیم، در تله پاتی (ارتباط افکار با یکدیگر) اختلال ایجاد می­شود. این امر چیزی شبیه به یک تله­پاتی کیهانی است، یک رادیو برای شعاع یک متر تنظیم شده، و با تولید اصوات با میزان­های مختلف، هیچ صدایی قابل فهم نخواهد بود.

اغلب، در مورد معین، این مسائل اتفاق می­افتد، پس مادامی که تله­پاتی (اتتقال افکار) مورد توجه است، یک نفر باید واسطه روحی خاص شود و فرد دیگری باید عمل­گر باشد. مثلا شما یک واسطه روح می­شوید و من یک عملگر، سپس زمانیکه از شما می­پرسم این مرد به چه چیزی فکر می­کند، شما بدون هیچ مشکلی، قادر به درک آن خواهید بود. در غیر این صورت این امر امکان پذیر نخواهد بود. و شما هر قدر سعی کنید که بدانید او به چه چیزی فکر می­کند، فهمیدن آن برای شما دشوار است. باید یک واسطه روحی وجود داشته باشد.

آیا تمرینات تلپاتی یا چیزهایی از این قبیل موانعی در سر راه تکامل تلقی می­شوند؟

بله، برای آن ئدسته از افرادی که تلپاتی یا چنین علومی را تمرین می­کنند، پیشروی در جهت تکامل روحی خود امکان پذیر نیست. آنها باید این پدیده روانی را ارتقاء داده و بعد وارد بعد معنوی شوند.

آیا باباجی « Babaji » یک سیدها « Sidha » است؟

بله، باباجی یک سیدها است. در مورد وی چیزهای زیادی گفته شده است.

و آتریا « Atreya» چطور؟

او یک ریشی rishi  است.

واژه ریشی به چه معناست؟

کلمه ریشی به معنی قدیس است. یک ریشی هم باید یک سیدها باشد و هم یک جیوان موکتی. ریشی ورای یک حالت روانی است. حالت ریشی هود rishhood  یک وضعیت روحی روانی نیست، بلکه یک حالت معنوی است.

امانت دار باشید // کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع : www.ufolove.wordpress.com

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .

Read Full Post »

پارام هامسا سوامی شیواناندا ساراسواتی(1963 – 1887 )

زندگی سوامی شیواناندا نمونه بارز خدمت به بشریت است، هم در دورانی که به عنوان یک پزشک فعالیت میکرده و هم بعدها که عنوان یک عالم فرزانه و جیوانموکتا در سرتاسرجهان شناخته شد. خدمت به خلق ، عشق ورزیدن به همگان ، آمیختن با همگان و دیدن وجود حق تعالی در تمامی موجودات ایده ال هایی بود که او به دیگران می اموخت و خود بر اساس انها می زیست.

http://kukhahnyoga.files.wordpress.com/2010/05/swami-sivananda-and-ganga1.jpg?w=500

وی در 8 سپتامبر 1887 در خانواده ای مشهور در تامیل نادو در جنوب هند چشم به جهان گشود . او حتی در دوران نوجوانی هم تمایلات معنوی و روحانی از خود نشان میداد. اوشیطان ،عاشق تفریح و در عین حال مهربان و بخشنده بود. او ذاتا برای اینکه زندگی خود را صرف اموزشها و تمرینات ودانتا کند استعداد داشت ، ذاتاُ علاقه مند بود به دیگران خدمت کند و دارای نوعی حس درونی و فطری وحدت با همگان بود. اگر چه او در خانواده ای ارتودوکس متولد شده بود، اما پارسایی و دینداری او به واسطه روشنفکری غیر معمول وی و نداشتن تعصب تعادل پیدا کرده بود.

حتی در نوجوانی  نیروی محرک در زندگی او خدمیت به بشریت بود. همین نیرو سبب شد تا او پزشکی را انتخاب کند. سالها در مالزی به فقرا خدمت کرد. سر دبیر مجله پزشكی بود و در مورد بسياری مسائل پزشکی مطالب مینوشت، اما حس می کرد این کارها برایش کافی نیستند. مشیت الهی و موهبت خداوند باعث شد تا این پزشک جسم و روح حرفه خود راترک کند و زندگی معمول را کنار بگذارد. او به هندوستان بازگشت. یک سال را به سفر گذراند. پس از ان در سال 1924 در ریشیکش هیمالیا اقامت گزید. در انجا بسیار ریاضت کشید. این مرد گروی خود (سوامی ویشواناندا) را یافت و با نام سوامی شیواناندا ساراسواتی به جرگه سانیاها در امد.

سوامی شیواناندا طی هفت سال بعد عمر خود را بیشتر صرف مراقبه کرد. حتی در این دوران هم او در کیلینیک پزشکی کوچکی که خود دایر کرده بود به وضعیت بیماران رسیدگی میکرد. وی به تدریج پیروانی پیدا کرد. سوامی شیواناندا از اوایل دهه 1930 به بعد چندین بار به نقاط مختلف هند و سریلانکا سفر کرد و با جاذبه معنوی خود ، صدای قوی ، بانفوذ و قدرت فوق العاده سخنوری خود روح و جان هزاران نفر را تحت تاثیر قرارداد . وی هرکجا که میرفت سانکیرتان (اوازخانی) را اجرا می کرد ، سخنرانی ایراد میکرد و به مردم یاد میداد که چطور با انجام اسانا ها و پرانایاما و کریا های یوگا خود را سالم و قوی  نگه دارند . مهم از همه اینکه او مخاطبان خود را تشویق می کرد تا برای رسیدن به پیشرفت معنوی و روحانی خود دائم تلاش کنند.

در همین حال در ریشیکش عده زیادی از پیروان او که روز به روز هم بر تعدادشان افزوده میشد ، به تدریج گرد هم امدند و اشرامی در انجا شکل گرفت سوامی شیواناندا با بخشندگی نامحدود ، روح خدمت، پارسایی عمیق و شوخ طبعی همیشگی خود الگویی والا برای شاگردانش بود در سال 1932 او اشرام شیوانادا را گشود ، در سال 1936 انجمن زندگی الهی اغاز به کار کرد.

در 1948 اکادمی یوگا ودانتا فارست سازمان داده شد . هدف سوامی اشاعه دانش معنوی و اموزش یوگا ودانتا به مردم بود. اموزش های وی  اصول اساسی کلیه ادیان را به طور شفاف مطرح میکرد و تمامی روشهای یوگا را در یک روش یعنی یوگای تلفیقی جمع میکرد. وی یوگا را اینگونه خلاسه می کرد. خدمت، عشق، بخشش، تصفیه، مراقبه، شناخت. زندگی خود او نمونه ای بارز از ارمان خدمت بیشاذبه و همچنین کارما یوگا بود. در نظر سوامی شیواناندا همه کارها مقدس بودند و هیچ مسئولیتی پست و حقیر به حساب نمی اید. او همواره دنبال فرست می گشت تا به دیگران یاری برساند و در این راه خستگی ناپذیر بود. و هرگز انچه را باید انجام میشد به تاخیر نمی انداخت.

سوامی شیواناندا بیش از دویست جلد کتاب نوشته است و به کمک انها پیام عشق و خدمت را به گوش دیگران رسانده است. او در سرتاسر جهان پیروانی داشت . پیروانی با ملیت ها و مذاهب و عقاید مختلف. او در 14 جولای 1963 جسم خاکی خود را ترک گفت و وارد مرحله ماها سامادهی شد. او یک سد گرو(گروی راستین یا گروی گروها)بود.

امانت دار باشید // کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع : www.ufolove.wordpress.com

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .

Read Full Post »

پیشگوییهایی از نوشته های مقدس و کهن هندو مربوط به 5000 سال قبل میلاد و از کتب مسیحیان

بسیاری از نوشته های مقدس و پیشگویی های کهن نشان میدهد که جهان در طول دوره های مختلف زمانی حرکتی دورانی داشته است . هر دوره زمانی یا عصر ارتعاشات فیزیکی  ،   ذهنی ، معنوی و شرایط انسانی خاص خود را دارد.

در متون ودیک ،حرکت زمان در ارتباط با زمین به چهار دوره تقسیم شده است .

https://i0.wp.com/www.kuthumadierks.com/articoli/trio/immagini/ShivanandaSW.jpg

ساتیا یوگا یا دوران طلایی ، که انرا میتوان با دوره جوانی مقایسه کرد ، یعنی دورانی که اخلاقیت و سلامتی در شرایط عالی قرار دارند.

در ترتا یا دوران نقره ای ، زوال اغاز شده اما میزان خلوص ان در مقایسه با دوره های بعدی هنوز در سطح بالا قرار دارد.

در دوره سوم یا دواپارا یوگا موجودات اهریمنی شروع به متولد شدن می کنند .

در کالی یوگا ، دوران اهنین بی عدالتی و عدم تقوی حاکم شده و دوران پیری اغاز میگردد . این دوره اخرین و درواقع کوتاهترین انها نیز میباشد .

این چهار دوره مثل چهار فصل طبیعت به طور مدام در گردش هستند. در پایان کالی یوگا ، زمستان این چهار دوره نابودی جمعی هر انچه پیر هست روی میدهد و دوران طلایی بار دیگر اغاز میشود.

طبق محاسبات اکنون 5000 تا 10000 سال از کالی یوگا را گذرانده ایم . گذشنگان با دید عارفانه خود ، شرایط خاص این دوره ها را پیش بینی کرده اند و توصیف های کاملا مشخص و واضحی از معایب (مفاسد کالی یوگا) ، زوال فیزیکی، ذهنی و معنوی که در این دوران تاریک به وجود می اید را ارائه داده اند. در بخش زیر قسمتهایی از شریماد بهاگاواتام یا کتاب مقدس هندوان و تفسیر های کوتاهی از سوامی شیواناندا از کتاب کارما و بیماری ارائه می گردد.

بنا بر این به مرور زمان ، فضیلت، راستی، خلوص (جسم و ذهن)، بخشش، محبت، طول عمر، قدرت بدنی و حافظه ، دچار زوال خواهند شد.

سوامی ویشنودواناندا(شاگرد شیواناندا): اگر دارو و درمان پیشرفته و تکنولوژی امروزی ممکن است به طور موقت طول عمر را افزایش و میزان مرگ و میر نوزادان را کاهش دهد ، اما بر اثر شیوع مشکلاتی چون بی غذایی جمعی، ایدز، افراط در مصرف مواد مخدر و الودگی های زیست محیطی سن متوسط مرگ و میر خیلی زود پایین میاید.

معلمین بسیاری در مورد توجه جوانان به یک موضوع در طول روز ولو بمدت کم مطالبی گفته شده ولی ان هم روز به روز کمتر شده و در نتیجه در مورد حافظه ضعیف شده نظر داده اند . حافظه در نتیجه استفاده مواد مخدر و همچنین کمبود مقررات فردی ضعیف میشود. هرچه بچه ها وقت بیشتری در خانه بگذرانند (کودکان امریکایی به طور متوسط هفته ای بیش از 3ه ساعت تلوزیون تماشا می کنند) و کمتر و کمتر به فعالیتهای فیزیکی بپردازند، ناگزیر کاهش پیدا میکند.

در دوره کالی یوگا تنها ثروت معیار موقعیت اجتماعی، اصول اخلاقی  شایستگی افراد را مشخص می کند.

به عبارت دیگر این اسلحه ها هستند که قوانین را وضع میکنند و به مرحله اجرا در می اورند و نه توافق افراد . امروز شاهد نمونه های بسیاری از این شرایط هستیم مردمی که تحت حاکمیت (حکومت وحشت) زندگی می کنند ناچارند سالهای سال تحت سلطه ترس و سرکوب های خشونت آمیز زجر بکشند.

علاقه شخصی به عامل تعیین کننده انتخاب شریک زندگی تبدیل خواهد شد.

انتخاب احساسی لحظه ای شوهر یا زن را می توان در امار روز افزون میزان طلاق در جهان مشاهده کرد.

قلب تنها انگیزه در مطالعات تجاری خواهد بود.

هر روز می توانید نمونه هایی از کلاهبرداری و تقلب های متعدد تجاری را در روزنامه ها پیدا کنید.

زنانگی و مردانگی فقط بر اساس میزان توانایی جنسی افراد سنجیده میشود.

خصوصیات اصیل دوجنس زن و مرد نادیده گرفته میشود . ما زیر سنبل های جنسی غرق میشویم و برای فروش هر چیزی از تمایلات پست خود استفاده میکنیم.

افراد مذهبی تنها به واسته ظاهر و لباسشان شناخته میشوند و نه بر اساس رفتار نیکشان.

یهودیان ممکن است عرق چین مذهبی بر سر بگذارند ، کشیش های مسیحی یقه مخصوص ببندند و سوامی ها لباسهای نارنجی بپوشند. ممکن نیست که انان اصول و مقررات صحیح داشته باشند.انها اغلب سیگار میکشند،مشروب مینوشند و رفتارهای نادرست دارند.

عدالت مخدوش میشود زیرا مردم نمی توانند انها را که بر مسند قدرت نشسته اند  راضی نگه دارند.

در کلمبیا سلاتین مواد مخدر قضات را با پول و یا با گلوله می کشند . شواهد بسیاری در سرتاسر جهان نشانگر فساد در دستگاههای قانونی و غیر قانونی است.

دانش یا خردمندی تنها به وابسته سخنرانی های خرافه ارزیابی میشود.

زبان بازی دونالد ریگان باعث شده تا او به یکی از محبوب ترین چهره های ریاست جمهوری در قرن 20 تبدیل شود، اگر چه سخنان او محتوای چندانی نداشت.

نداشتن ثروت نشانه های لا مذهبی است.

بسیاری موعظه گران چنان سخن می گویند که گویی خداوند به کسانی که بیشتر به او عشق میورزند ثروت مادی بیشتری می بخشد. تم رایجی که در دوران مدرن شنیده میشود این است که فرد، فقیر یا ثروت مند بودن خود را انتخاب میکند.در واقع به طور ضمنی این گونه القا میشود که هرکس ثروت مند است از نظر معنوی از دیگران برتر است. کلیسا صلاحیت و اقتدار خود را از ثروتش دارد.

دورویی و تزویر جایگزین خوبی و نیکی میشود.

صحبت از نیکی کردن و فضایل جایگزین اعمال نیک میشود. امور خیریه به خاطر جلب توجه انجام میشوند و نه به خاطر نفس نیک انها.

رضایت طرفین تنها عامل تعیین کننده ازدواج خواهد بود. اکثر ازدواجها براساس جاذبه جنسی، پول،مقام و زیبایی شکل میگیرند. اهداف معنوی و رشد متقابل به فراموشی سپرده میشوند.

تنها آرایش ظاهر به عنوان نشانه پاکیزگی در نظر گرفته خواهد شد.

عطر ،ارایش و اسپری های ضد بوی بد جایگزین سلامتی و عادات پسندیده و پاکیزگی واقع میشود.

پر کردن شکم تنها هدف فعالیت و کار انسانها خواهد بود.

خوبی و اسایش زندگی مادی را به قیمت فضایل ،نیکی ها و قدرت معنویمان به ما میفروشند.

ارضای امیال جنسی هدف زندگی خواهد شد.

موی اراسته تطابق مد روز تنها ملاک راستگویی خواهد بود.

جسارت و وقاهت در سخن گفتن تنها ملاک راستگویی خواهد بود.

کمدین ها فیلسوفان دوران جدید هستند،و بازیگران رهبران سیاسیمان.

مهارت عبارت خواهد بود از تامین خانواده خود.

منفعت عمومی دغدغه خاطر نخواهد بود.

کارهای نیک تنها به قصد به دست اوردن شهرت انجام می شوند.

به ندرت میتوان شاهد کارهای نیکی بود که فقط به قصد خیر انجام شده اند. انجام کارهای نیکو به قصد حتی (غیر واقعی) یا ( به طرز نامتعادل ایده الیستی) در نظر گرفته میشود.

وقتی مردمان بد اینگونه برزمین حکمرانی میکنند ، انکس که بیشترین قدرت را دارد حاکم مردم خواهد شد.

تاریخ مملو است از نمونه هایی از تروریست ها و زورمندانی که با زور و تباهی به قدرت رسیده اند . نمونه های اخیر عبارتند از :

ایدی امین ،نوریگا،قزافی،استالین،هیتلر،صدام و………)

حاکمان سنگدل و ظالم ،ثروت و زنان مردم را از انها می ربایند و مردم ناچارند به کوهها و جنگلها پناه ببرند و با برگ، ریشه،گوشت ،عسل،میوه،گل و دانه زندگی کنند.

این کلمات در واقع توصیف بجایی است از میلیونها نفر انسان مرغوب شده همین طور پناهندگان بسیاری از کشورها.

مردم به خاطر قحطی و پرداخت مالیات تحت فشار هستند و در نتیجه خشکسالی ،سرما،طوفان،افتاب سوزان ،باران شدید،برف و درگیری های متقابل هلاک می شوند.

نگاهی بیاندازید به وضعیت اسفناک مردمی که دراتیوپی از گرسنگی میمیرند و دولت کشورشان میلیونها دلار خرج سلحه می کند .

مسایلی چون تخریب لایه اوزون جنگلهای استوایی،اقیانوسها،بارانهای اسیدی،الودگی صدا،الودگی اب و هوا و الودگی مواد غذایی نشان دهنده طبیعت اسیب پذیر زمین است،و همچنین فجایع خود بشر:از جمله بهوپال،چرنوبیل و جنگ های سرتاسر جهان.

گیاهان و حیوانات کوچک میشوند.

جنگل های استوایی نابود میشود و مهندسی ژنتیک حیوانات جهش یافته خلق میکند .

خانه ها به دلیل نبودن مهمان نوازی متروک به نظر میرسد.

شهر هایی مثل نیو یورک پرشده اند از اسمان خراش ها، مردم خودشان را در خانه حبس می کنند ،انها نه تنها همسایه های خود را نمیشناسند بلکه از انها میترسند.اگر کسی در خواست کمک کند مردم میترسند به او کمک کنند.

در دوران کالی گرسنگی ، بیماری و تشویش مردم را عذاب خواهد داد و حد اکثر عمر انها 20 یا 30 سال خواهد بود.به خاطر تاثیرات شیطانی کالی ،جسم آدمی از نظر اندازه کوچک و نحیف میشود.

نشانه های بیماری نابود کننده چون ایدز و سرطان ،مصرف بیش از حد مواد مخدر و الکل حتی افراد ثروتمند و مشهور را گرفتار خواهد کرد.

پایان جهان

در دوران کالی یوگا، افراد اهریمنی بسیاری متولد میشوند که بر جهان حکمرانی خواهند کرد .شریمادبهاگاواتهم میگوید:وقتی اینگونه افراد بر جهان حکومت کنند خداوند در قالب کالی ظاهر میشود.

او اسبی چالاک به نام دوادوت (هدیه فرشتگان ) را میتازاند و به دور دنیا سفر میکند.(احتمالا منظور سفینه های فضایی است)

کالی به عمر افراد فرومایه و پست پایان میدهد و عدل و داد را دوباره برقرار میکند.

پیشگویی های مشابهی از کتاب مقدس

در روزهای پایانی این جهان مردم خودخواه میشوند،به پول و ثروت عشق میورزند، فخر می فروشند ، دشنام میگویند ، از پدر و مادر نافرمانی میکنند ، ناسپاس و شریر و ناسازگار میشوند ، مغرضانه غیبت میکنند خویشتن خویش را از دست داده ، وحشی گری میکنند، از نیکی ها متنفر میشوند ، ریا کار ، بیفکر و لاابلی میشوند و بالا خره به جای عشق خدا عاشق خوشگذرانی و تفریح میشوند.

تیموتی3-11

ان گاه که من بهشت را دیدم که گشوده شد و اسبی سفید را دیدم و اورا که معتقد،صادق و واقعی بود سوار بر ان به درستی قضاوت کرده و جنگ به راه می اندازد.چشمان او همچون شعله اتش می درخشیدند و تاج های بسیاری بر سر داشت ، او نامی مکتوب داشت که جز خود او هیچکس از ان خبر نداشت. اکنون از دهان او شمشیری برنده خارج میشود و با ان به ملت ها حمله خواهد کرد.

مکاشفات-فصل13،9 -15،11

امانت دار باشید // کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع : www.ufolove.wordpress.com

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .

Read Full Post »

تاریخچه یوگا

یوگا ورزشی جسمی و روانی(فکری) می‌باشد که در شبه قارهٔ هند و توسط هندوها بوجود آمده‌است.[نیازمند منبع] ریشه یابی دقیق این ورزش که توسط چه شخصی و دقیقآ چگونه بوجود آمده کمابیش ناممکن است چرا که تاریخ شکل گیری یوگا به سالهای بسیار دور برمی گردد.

پیکرهٔ شیوا(نام یکی از خدایان هند) که در حال تعمق(مدیتیشن) یوگا است.

پیرامون واژه

واژه Yoga در اصل از واژهٔ «یوج»(Yuj) در زبان سانسکریت که به معنی یکپارچه سازی و یگانگی آمده‌است. واژهٔ «یوج» با واژگان «یک» و «یگانه» در فارسی خویشاوند است. برخی نیز باور دارند که Yoga از واژهٔ پارسی «یوغ» گرفته شده‌است.

[ویرایش] شناسه و تعریف

یوگا از طرفی به معنای «کنترل کردن» آمده‌است و در آن صورت یوگا را می‌توان علم کنترل امواج فکر و علم مهار قوای ذهن به منظور تسلطی همه جانبه بر توان بالقوة خود دانست. در این صورت به «روش» این دانش که همانا کنترل قوای تن و فکر است تأکید می‌شود. با توجه به چنین درکی، یوگا، در کتاب شاندیلیوپانیشاد (Shandilyopanishad)، این گونه تعریف شده‌است: «یوگا عبارت از کنترل امواج ذهنی است.» از طرف دیگر می‌توان یوگا را به معنای نظاره کردن و دیدن، در نظر گرفت که در نتیجه یوگا علم نظارة خود و خودشناسی است. بدین ترتیب غایت این دانش آشکار می‌شود. یعنی واقع شدن در طبیعت اصیل خویش و شکافتن تمامی حجابهای نفسانی. بر همین اساس در باگاواد گیتا (Bhagavad gita) اوج یوگا، رویت ذات درونی از طریق ذهن پاک و خالص شده توصیف شده‌است، و سرانجام یوگا را به معنی «وصل و یکی شدن» نیز ترجمه کرده‌اند که در آن صورت غرض از انجام تمرینات یوگا آشکار و هویدا می‌شود. به این معنا، یوگا عبارت است از عملکرد هماهنگ قوای فردی و اتحاد قوای ذهنی (Chitta shakti) با قوای حیاتی تن و حواس (Prana shakti) که منجر به تلخیص انرژی، توسعة آگاهی و در نهایت اتحاد با آگاهی متعال خواهد شد. بنابر این تصور، در رودرایا مالاتانترا (Rudrayamatantra) گفته شده : «یک یوگی، فقط در اتحاد با آگاهی متعال، به تجربة یوگا نایل می‌گردد.» بدین ترتیب هر کدام از معانی واژة یوگا، قسمتی از این معرفت عمیق باطنی را آشکار می‌سازد و اختلاف ذاتی در میان آنها دیده نمی‌شود. یک واژه سانسکریت است .

[ویرایش] چیستی

یوگا دارای ابعاد فلسفی و در عین حال کاربردی می‌باشد. به گفته کارشناسان این ورزش، فلسفه یوگا با روح درونی انسان، گیتی و چگونگی ارتباط و پیوستگی این دو سروکار دارد. تمرینات یوگا می‌تواند روح انسان را تقویت کند و آن را به آفریننده جهان هستی نزدیکتر کند، تا بدین صورت انسان از لحاظ روحی، درک بیشتری به خود و خدای خود داشته باشد.

یوگا شناختی مستقیم و بی واسطه از ژرفای هستی خویش و هماهنگی با قوانین طبیعت است. این معرفت شهودی در پی سلوکی پی گیر و عشقی صادقانه حاصل می‌شود. در پی این سلوک، فرد تسلطی همه جانبه بر قوای تن، احساسات و افکار خود پیدا می‌کند. و در نهایت می‌تواند خود را از حیطة تغیرات احساسی و نگرانیهای فکری فراتر برده، در عمق قلب خود قرار یابد، جایی که تلاطمات فکری و محیط خارجی قادر نیست تاثیری بر آن داشته باشد. در مورد واژة «یوگاً اختلافاتی دیده می‌شود، و آن را به معانی :»اتحاد و وصال«، »رؤیت و نظاره«و»کنترل و به زیر یوغ آوردن» به کار برده‌اند. نه تنها در مورد ریشة واژة یوگا اختلافاتی دیده می‌شود، بلکه در تعاریف و توضیحات مشروحی که دربارة یوگا در متون گوناگون آمده نیز تفاوتهایی وجود دارد. این در حالی است که متون کهن و مختلف یوگا، تعاریف متنوع یکدیگر را تأیید کرده‌اند. ولی در واقع هیچ تعریف مشترکی پیرامون این تجربة عمیق ارائه نشده‌است. ظاهراً در اکثر موارد، زاویة دید اساتیدی که یوگا را تعریف کرده‌اند با یکدیگر متفاوت بوده‌است.

یوگا تعریفی از یک گروه محدودی از تمرینات یا حالت معینی نیست، بلکه بیشتر اشاره به مجموعه‌ای از فنون، از ساده تا بسیار پیشرفته، و احوال باطنی مختلف و در واقع یک سیر و سلوک کامل دارد.

روشن بینان و دانایان بسیاری، بویژه در هند، در پس سالها تزکیه نفس و مراقبه‌های ژرف، حالاتی متفاوت از آگاهی را کشف و تجربه کردند. مجموعة این حالات و فنون و تعالیمی که برای درک و وصول به این احوال توسط آن مردان خردمند طراحی و دریافت شد «یوگاً خوانده می‌شود.

هر کدام از این خردمندان، جنبه‌هایی خاص از این معرفت گسترده را مورد توجه قرار داده، براساس آن تعریفی ارائة کرده‌اند. البته این تعاریف از هم بیگانه نیستند. آنها تماماً در حول خودشناسی و بالا بردن توان فردی و توسعة آگاهی متمرکز می‌باشند. ولی برخی روش این علم و بعضی غرض از اجرای این فنون و گروهی نیز غایت این تعالیم را توصیف و تشریح کرده‌اند. بنابر این برای درک بهتر از این معرفت گسترده و نه چندان روشن، مطلوبتر آن است که این تعابیر مختلف را در کنار هم گذاشته و از همة آنها بهره بریم.

 

 

[ویرایش] پیشینه

به لحاظ تاریخی می‌توان سیر تحولات یوگا را در پنج مرحله بررسی کرد:

  1. عصر ودایی (Vedic Yoga)
  2. دوران پیش از کلاسیک (Preclassical Yoga)
  3. دوران کلاسیک (Classical Yoga)
  4. دوران بعد از کلاسیک (Post Classical Yoga)
  5. دوران مدرن (Modern Yoga)

 

[ویرایش] دوران ودایی (۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ پ.م.)

هر چند در این دوران مستقیماً از واژة یوگا نشانی نمی‌یابیم، ولی پنداره‌های قابل استنادی در متون ودایی یافت می‌شود. منظور از متون ودایی چهار جنگ کهن به نام‌های زیر است:

  1. ریگ‌ودا Rig veda
  2. ساما ودا Sama V.
  3. یاجور ودا Vajur V.
  4. آتاروا ودا Atharva V.

در واقع کهن‌ترین متون مکتوب و ادبیات بشری همین کتاب‌ها هستند. طی تحقیقات باستان شناختی در دو دهة اخیر سرآغاز تمدن در هند از هفت هزار سال پیش از میلاد از ناحیه‌ای نزدیک به دهکدة مهرگر (Mehrgarh) آغاز شده‌است و در هزارة سوم پیش از میلاد منجر به ساخته شدن شهرهای بزرگ و مهمی مثل موهنجو دارو(Mohenjo daro) هاراپا (Harappa) و دلاویرا(Dholavira) شد. این تمدن از شرق گنگ به طرف افغانستان و از ایران به سوی بمبئی توسعه یافت. این تمدن کهن را عموماً به نام تمدن ساراسواتی (Sarasvati) می‌شناسند. طبق نگرشهای ودایی شعور ناب و وجود متعال که خالق هستی از روی عشق و مهر بوده‌است «وداها» را به نوع بشر آموخت تا چگونگی زیستن در همسویی با قوانین «دارماً حفظ شود. به این معنا»وداها«در قلب خود مفهوم»یوگاً را در بر دارند هر چند که تنها از طریق واژگانی چون «تاپاً (Tapah) در این دوران به یوگای اصطلاحی نزدیک می‌شویم.

 

برای درک بهتر و کامل «وداها» «ریشی‌هاً، ودانگا (Vedanga) را بمنظور فهم و استفاده از وداها ارائه کردند.»آنگاً(Anga) به معنای شاخه و بخش است پس ودانگا یعنی اجزاء و شاخه‌های ودا که شامل موارد زیر می‌شود.

  • Kalpa
  • Shiksha
  • Vyakarana
  • Nirukta
  • Jyotisha
  • Chandas

از طرفی زمینة دیگری از آموزشهای ودایی به نام اوپاودا (Upaveda) نیز به منظور استفادة کاربردی از وداها شکل گرفت که شامل موارد زیر بود.

[ویرایش] دوران پیش از کلاسیک (۲۰۰۰ تا ۳۰۰ پ.م.)

متون اوپانیشاد (Upanishad) و نهایتاً باگاواد گیتا (Bhagavad Gita) از دستاوردهای والای این دوران است. در این دوران به صراحت واژة یوگا و ابعاد عملی یوگا قابل بررسی است. مهمترین پیام این دوران شناسایی آتما (Atma) و برهما (Brahma) و طریق همسویی بین آن دو از طریق سلوک و معرفت است. از دیگر دستاوردهای مهم این دوران طبقه بندی سه گانة آگاهی بشری و امکان استقرار و یگانگی در آگاهی(Chatur Avasthanam) یکپارچه‌است.

 

[ویرایش] دوران کلاسیک (۳۰۰ پ.م. تا ۱۰۰۰ میلادی)

در این دوران خلاصه و زبدة تمام آموزه‌های یوگایی تا آن زمان در متنی به نام یوگا سوترا Yoga) Sutra) توسط حکیم و یوگی نامدار هند، پاتانجلی، گردآوری و تدوین شد. به همین دلیل این دوران را به نام دورة پاتانجلی یا دورة یوگای هشت مرحله‌ای نیز می‌شناسند. یکی از مهمترین دستاوردهای این دوران طبقه بندی راه عملی یوگا به هشت مرحله‌است:

۱. یاما (Yama)

۲. نیاما (Nyama)

۳. آسانا (Asana )

۴. پرانایاما (Pranayama)

۵. پراتیاهارا (Pratyahara)

۶. دارانا (Dharana)

۷. دیانا (Dhyana)

۸. سامادی (Samadhi)

 

[ویرایش] دوران بعد از کلاسیک (۱۰۰۰ تا ۱۷۵۰ میلادی)

در این دوران یوگی‌ها سعی در ارتباط بیشتر با مردم دارند و در نتیجه آموزه‌های خود را نیز قابل فهم‌تر ارائه کرده‌اند. از مهم‌ترین متون در این دوران می‌توان به هاتا یوگا پرادی پیکا(Hatha Yoga Pradipika)، گراند سامهیتا(Ghrand Samhita)، شیوا سامهیتا(Shiva Samhita) اشاره کرد. در این عصر تعالیم عملی تر و قابل فهم تر یمثل «هاتا یوگا» گسترش یافت و به موازات آن گروه‌ها و سنتهای گوناگون آموزش این روشها مانند سنت نات (Nath) نیز مورد توجه قرار گرفتند.

[ویرایش] دوران جدید (از ۱۷۵۰ میلادی تا کنون)

در اینجا اشاره به دورة حکومت بریتانیای کبیر بر شبه قاره هند ضروری به نظر می‌رسد. چرا که انگلیسی‌ها بویژه کمپانی هند شرقی مایل به توسعهٔ آموزشهای سنتی معلمین و گوروهای هندی نبود. ولی سرانجام در سال ۱۸۹۳ با سخنرانی سوامی ویوکاناندا (Sw. Vive Kananda) و متعاقب آن ورود سوامی یوگاناندا (Sw. Yogananda) در سال ۱۹۲۰ به آمریکا، یوگا وارد مرحلهٔ امروزین خود شد، یعنی گسترش بیش از حد به کمک وسایل ارتباط جمعی، یافتن مبانی علمی برای تمرینات یوگا، استفادة قاعده‌مند از فنون یوگا براساس نگرشهای علمی و سرانجام عوام زدگی و فراموش کردن پیام و اهداف اصلی دانش یوگا.

[ویرایش] فواید و ویژگی‌ها

یوگا فواید و ویژگی‌های گسترده‌ای دارد. توجه کنید که اگر این ورزش به طور مرتب و از سنین پایین (کودکی) شروع و پی گیری شود، فواید آن چند برابر خواهد شد. از فواید یوگا می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

  • تقویت در دقت و تمرکز
  • تقویت تفکر و روشن بینی و امیدواری
  • تقویت قدرت تخیل و خلاقیت
  • تقویت اعتماد به نفس و مثبت گرایی
  • تقویت قالبیت هماهنگی ذهنی با فیزیکی بدن (کنترل بهتر بدنی)
  • تقویت اعتقاد (اعتقاد به خالق هستی با برانگیختن قدرت اندیشه و آرامش)
  • *****************************************************

تاریخچه یوگا● فلسفه مکتب یوگا
یوگا یکی از مکاتب فلسفی عرفانی رایج در هند است که مبتنی بر آداب خویشتن داری، ورزش بدنی و ذهنی می باشد. هر یک از مکاتب بنا به روش خود تزکیه نفس و اصول اخلاقی را به پیروان خود تعلیم می دهند.
این مکاتب فهرست وار عبارتند از :
١) مکتب «نیایه» به معنی آنچه که فکر را به نتیجه هدایت کند و این مکتب منسوب به حکیمی است به نام «اکش پادگوتم».
٢) مکتب «وی شیشکا» که این نام مأخوذ از کلمه «وی شیشه» به معنی خاص است و این دو مکتب نماینده روش تحلیلی فلسفه اند.
٣) مکتب «سانکهیا» که مبتنی بر دوگانگی وجود است و یکی از مکاتب فلسفی بعد از ویدانت است.
٤) مکتب «جوک» یا یوگ، که به معنی اتحاد است و به تفصیل درباره آن صحبت می شود.
٥) مکتب «پوروامیمانسا» که مکتب آداب و مناسک هندو است و اساس آن بحث و تجسس در «دارما» است که تکلیف و وظیفه است.
٦) مکتب ویدانت که به معنی مقصد بید (وید) است و در وحدت وجود سخن می گوید.
یوگا یکی از مکاتب فلسفی عرفانی هند و مبتنی بر آداب خویشتن داری، آموزش های جسمانی و ذهنی است.
مواجهه با رنج، مشقت، ناکامی و نادانی از مباحث عمده در یوگاست.
یوگا یک روش فلسفی – کاربردی در فهم و درک مسائل وجودی، مراتب ذهنی، ریشه های رنج و متعادل سازی و رفع آنهاست.
● مبانی آئین یوگا
یکی از مبانی یوگا مبحث رنج است، جهان دیری است فانی مملو از ناکامی و مشقت، جسم جایگاه رنج است و حواس و ادراکات حسی رنج آفرین اند و لذایذ نیز آبستن ناکامی و اندوه اند، لذا همه چیز برای انسان فرزانه در جهان ادراکات حسی رنج آور است، پس باید به هر نحو خود را از این رنج آزاد کرد.
راه آزادی در مکاتب هندی به طرق گوناگون حاصل می شود، در «نیایاسوترا» توسط شناخت درست مقولات شانزده گانه و روش استدلالی حاصل می شود. در «وی شیشکا» به کمک تفکیک و شناخت مقولات ششگانه بدست می آید. در «سانکهیا» توسط شناخت تفکیکی بین روح و ماده حاصل می شود و در «ودانتا» به وسیله اشراق وردماسوی الله کسب می گردد.
در «یوگا» توسط تمیز حق از باطل و روح از ماده که در این جهان بر اثر مشارکت ظاهری بصورت واحد جلوه می کنند بدست می آید. دوم مبحث نادانی است، پیوند روح و ماده بر اثر عدم شناخت تحقق می یابد و مادام که نادانی وجود دارد زایش دوباره خواهد بود و انسان در گردونه باز پیدایی اسیر است.
نادانی در حقیقت عدم تشخیص روح از مراتب ذهنی است، مانند اینکه می پنداریم «من می دانم»، «من رنج می برم» و «من می فهمم» و کلمه من را به روح یعنی «پوروشا» نسبت می دهیم و این خود نادانی و توهم است. به عبارت دیگر نادانی پیوند روح با عقل است و عقل مخزن تأثرات و ترکیبات ذهنی و تجارت پیشین است. به عقیده «ویاسا» عقل متکی بر تاثرات ناشی از نادانی است و به نتیجه کار خود که نمایش روح است، دست نمی یابد.
از این رو دوباره با همان وظیفه ظاهر می گردد. اما در صورتی که عقل به نتیجه کار خود که هدفش اظهار و نمایش روح است نائل گردد از وظیفه خود فارغ می شود و از نادانی رهایی می یابد و دیگر بار بوجود نمی آید.
با توجه به شناخت علت نادانی و اینکه ریشه و منشاء درد و مشقت بی پایان است، یوگا به جنبه های علمی این موضوع می پردازد و معتقد است که تنها فلسفه اولی قادر به رهبری و نجات انسان از چرخه حیات نیست و به همین دلیل آداب و فنونی ضمیمه این فلسفه می نماید تا آگاهی که تاکنون صرفاً از طریق تعقل ادراک می شده فعلیت یابد و به واسطه آمیزش این معرفت به سرشت خویش وجدان و مخزن تأثرات دیرینه را نابود سازد و آگاهی دیگر و شعوری برتر را جایگزین سازد، هشیاری عالیتری که عقل را بدان راه نیست و استدلال از درک آن ناتوان است.
پس هر دیدگاه فلسفی برای تحقق اندیشه ها باید به رویه های علمی ریاضت و ورزش خاص آراسته گردد.
● تاریخ پیدایش مکتب یوگا
هنوز به خوبی روشن نشده است که فنون و آداب یوگ اولین بار به وسیله چه کسانی تدوین و بکار برده شده، تاریخ پیدایش یوگا را کهنتر از زمان تدوین کتاب «یوگا سوترا» می دانند تا آنجا که در اساطیر و افسانه ها این تعلیمات را به خدایان هندی (مظاهر احدیت) نسبت می دهند، اما اتفاق رأی محققین بر این است که حکیم و فیلسوف هندی (پاتانجلی) مبانی آئین یوگا را در رساله خود به نام یوگا سوترا (Yoga Sutra) تدوین کرده است.
ترجمه، تفسیر و تدوین یوگا سوترا از لحاظ تاریخی به دو قرن قبل از میلاد مسیح نسبت داده شده هر چند آراء دیگری درباره پیدایش و نگارش این رساله وجود دارد. به عقیده یاکبی و کیث این اثر در سده های سوم الی پنجم میلادی نگاشته شده زیرا در این رساله به تیره «ماهایانای» بودائی اشاره شده است اما داسگوپتا (Dasgupta) در خصوص نظریه یاد شده معتقد است که غرض از مکاتب بودائی که در یوگا سوترا بدان اشاره شده مکاتبی است که به اصالت ذهن معتقد بودند مانند مکتب «ویجینیاناوادا» آئینی که بنیانگذار اصالت خلاء جهانی بود.
یوگا تاریخچه ای چندین هزار ساله دارد (بین ۲ تا ۱۵ هزار سال قبل از میلاد را آغاز یوگا می دانند) با آنکه کلمه یوگا برای نخستین بار در نوشته های آریایی ها آمده است ولی تاریخ شناسان عقیده دارند یوگا پیش از آریایی ها در هند وجود داشته است و تقریبا چهار قرن قبل از میلاد یک دانشمند و فیزیک دان به نام پاتانجالی در کتابی به نام یوگا سوترا مراحل هشتگانه یوگا را که اساس یوگای امروز است، شرح داد. بعدها کتاب پاتانجالی توسط دانشمند ایرانی «ابوریحان بیرونی» به زبان عربی ترجمه شد و این دانشمند یوگا را به عنوان روشی برای خلوص نفس و خلوص تن ذکر کرد.
و متحمل است مقصود مکتب قدیمتری است که پیش از تکوین و ایجاد مکاتب فوق موجود بوده است. داسگوپتا در تحقیقات خود در زمینه یوگا به کتاب ابوریحان بیرونی به نام «پتنجل الهندی فی اخلاص من المثال» که ترجمه عربی یوگا سوترای پاتانجلی است اشاره کرده و پس از تجزیه و تحلیل و مقایسه آن با یوگا سوترا به این نتیجه رسیده است که ترجمه حکیم ابوریحان بیرونی از روی متن دیگری بوده که در آن مبانی پاتانجلی تا حدی تغییر کرده و تمایل به یکتا پرستی در آن مشهود است و به نظر داسگوپتا رساله بیرونی معترف تحولی است که به واسطه آن یوگا سوترا وارد مجرای تازه ای شده که به سهولت می توانست منجر به مکاتب ودانتا و شیوایی و حتی تانترا گردد.
در گیتا یوگا، معانی مختلفی دارد و معنی کلی آن بنظر داسگوپتا از ریشه (Yuj) به معنی پیوستن است و چون پیوستن به امری مستلزم گسستن از امری است لذا پیوند با یوگا منجر به جدائی از تعلقات عالم و تجرد از عالم ماده و ضمائم آن تعبیر می شود.
اما در گیتا یوگا به مفهوم حذف و قطع مراتب نفسانی نیست بلکه اتصال به بارگاه ارزلی است که با پیروی از روشهای یوگا از جمله «کارمایوگا» طریقت کردار و تکالیف شرعی و «دیانایوگا» روش مراقبه و معرفت تحقق می یابد. طریقت یوگا در گیتا به عنوان راه میانه مطرح است.
برخی از پژوهشگران تاریخ تدوین این علم کهن را به دو قرن قبل از میلاد مسیح نسبت داده اند.
برخی تعالیم یوگا را به خیلی قبل از این تاریخ نسبت می دهند تا آنجا که در اساطیر و افسانه ها این تعلیمات را به مظاهر احدیت نسبت می دهند.
یوگا از ریشه کلمه سانسکریت (Yuj) به معنی اتحاد گرفته شده و آن اتحاد و هماهنگی بین تن و روان و نیروهای مثبت و منفی وجود انسان است.
در گیتا آمده است : «یوگا برای آن کس که در خوردن افراط می کند میسر نیست و نه برای آن کس که از خوردن پرهیز می کند، نه مناسب حال کسی است که بسیار می خوابد و نه مناسب کسی که شب زنده داری می کند، اما برای آن کس که در خوراک و تفریح و خواب و بیداری معتدل است یوگا راه انهدام کلیه مصائب است.»
این روش میانه یوگا در گیتا با روش یوگای کلاسیک پاتانجلی متعارض است زیرا در یوگا سوترای پاتانجلی کمتر به نیازهای طبیعی انسان توجه می شود و انسان را مقید می سازد خلوت به درون نگری، خودکاوی و قطع مراتب ذهنی و نفسانی گزینی، سکون و اعتکاف را جایگزین تحرک و فعالیت اجتماعی می نماید.
این نوع یوگا فراتر از اخلاقیات بشر عادی و ورای ارزشهای جاری جوامع سیر می کند و کمتر به عواطف انسانی و عشق و محبت ارتباط دارد.
بدون شک یوگا قدیمی ترین روش ارتقاء شخصیت آدمی است و تاثیرات شگرفی بر انسان می گذارد به همین دلیل است که مدت هزاران سال پایدار مانده است و حتی با گذشت زمان جنبه های مقدس اعتقادی و پیروان فراوان کسب کرده است یوگا قرن ها در سرزمین های هند و خاور دور به حیات خویش ادامه داد تا آنکه در پایان قرن ۱۹ در اروپا و آمریکا اشاعه یافت و اندیشه غربی سرانجام یوگا را به آزمایشگاهها کشاند. یکی از مراکز مهم تحقیقاتی بیمارستان «کارولینسکا» در استکهلم بود که تایید کرد، کنترل ذهن و جسم در نتیجه یوگا نه تنها افسانه نیست بلکه حقیقت محض می باشد و این چنین بود که یوگا مقبولیت عام یافت و اینک هر روز میلیونها نفر از طریق کتب و نشریات و وسایل ارتباطی دیگر با یوگا آشنا می شوند و از آن بهره می گیرند.
ایرانیان از دیر باز با یوگا آشنایی داشته اند چنانکه حسین منصور حلاج عارف بزرگ ایرانی مدت ۵ سال در هند با یوگیان تعلیم دید و پس از بازگشت به ایران صاحب قدرتهای روحی چشمگیری شده بود.
عرفای خراسان نیز با یوگا آشنا بودند که از آن جمله علاءالدوله سمنانی است که بدون آنکه نامی از یوگا ببرد راجع به مراکز انرژی که در یوگا بسیار حائز اهمیت هستند صحبت می کند. دیگر نشان آشنایی ایرانیان با یوگا ترجمه کتاب پاتانجالی توسط ابوریحان بیرونی می باشد.
متاسفانه با سقوط مکتب اصیل عرفانی و ایجاد خانقاههایی که مملو از خرافات و اعمال انحرافی بود یوگا هم به اشتباه و به نام جوکی مورد بی مهری قرار گرفت و با وجود اینکه همواره در فرقه های مختلف عرفانی رد پایش دیده می شد تقریباً به دست فراموشی سپرده شد تا اینکه در صد سال اخیر میرزا حبیب خراسانی و یاران او که یکی از آنها به نام دکتر هندی معروف بود، بار دیگر یوگا را در روشهای عرفانی خود به کار بردند. در دهه های اخیر همراه با توسعه تمدن فرنگی در ایران، یوگا نیز از طریق غرب و نوشته های غربیان به ایران آمد به طوری که اکثر کتاب های موجود در بازار ایران از زبان های اروپایی ترجمه شده است و هنوز جز نوشته های ابوریحان بیرونی ترجمه های مستقیمی از یوگا نداریم.
● یوگا چیست ؟
یوگا از ریشه کلمه سانسکریت (Yuj) گرفته شده و بمعنی اتحاد است و هنوز در زبان لاتین بصورت کلمه (Yungr) باقی است اتحاد بین تن و روان، بین نیروهای مثبت و منفی وجود انسان، بین جریانات (Yin) و (Yang) اتحاد بین نیروی «پرانا» و «آپادانا»، اتحاد بین نیروی مثبت خورشیدی و نیروی منفی ماه.
مترادف همین کلمه در زبان انگلیسی (Yoke) است که بمعنی آلت یا وسیله اتحاد است.
در زبان فارسی کلمه «یوغ» به معنی وسیله اتحاد است و آن چوب مخصوصی است که به گردن دو گاو می بندند تا از ترکیب قدرت آنها در شکافتن زمین و شخم زدن استفاده کنند. لذا یوغ که بمعنی قید است ابزاری برای وحدت نیروی دو موجود و یوگا نیز روشی است که نیروهای مثبت و منفی و جنبه های جسمی و روانی انسان را نخست پرورش داده شکوفا می سازد و سپس بین این دو اتحاد و توازنی برقرار می کند که در سایه آن فرد بر خویشتن حاکم می شود و خودیت خویش را باز می یابد و از تنهایی و سرگردانی در اقیانوس متلاطم جوامع بشری به سکون و آرامشی می رساند که توفان حوادث و فشارهای خرد کننده عصبی او را از خط تعادل خارج نساخته آرامش او را بر هم نمیزند.
● یوگی کیست ؟
یوگی کسی است که وجود خود را فتح کند. کسی که آرامش درونی او را، سرما و گرما، اندوه و شادی، احترام و توهین نتواند برهم زند، کسی که هستی اش بر شخصیت عالی استوار است و قدرتهای باطنی اش با دانش و معرفت خارج از جهان مادی سیراب شده، احساس بزرگ او به خاک و طلا یکسان می نگرد.
آری یوگی، کسی که از تعلیمات مکتب یوگ سرشار است، چنین شخصیتی است.
در جهان پرآشوبی که اکنون ما زندگی می کنیم مشکلات بی حد و حصری وجود دارد که ناشی از کثرت جمعیت، عدم هماهنگی افکار و اندیشه ها، مسائل اقتصادی، شغلی، تحصیلی، خانوادگی و… است برخورد انسان با هر یک از این مشکلات اگر با خامی و عدم آمادگی قرین باشد موجب گسیختن تعادل روانی در فرد خواهد شد.
پاتانجلی مفسر یوگا در رساله خود (یوگاسوترا) می گوید : «یوگا حذف مراتب ذهنی است که شامل مراتب عقلی و نفسانی نیز می گردد.» و درباره تموجات ذهنی مفسر سوتراهای پاتانجلی می گوید : «خاصیت واقعی ذهن حالت وصال مطلق است و مراتب ذهنی عبارتند از :
١) پراکندگی
٢) پریشانی و گسیختگی
٣) قرار یافته
٤) متوجه به چیزی واحد
٥) کاملاً خاموش
حالات یک و دو وضعیت ذهنی کلیه افراد است و مرتبه سوم زمانی حاصل می شود که نیروی ذهنی شخص متوجه مطالعه و تحقیق است و مستلزم ورزش ذهنی مانند حل مسئله ریاضی، دو مرتبه آخر که تمرکز ذهنی در شی واحد است و آرامش مطلق از جمله مراتبی است که در اثر تعلیمات یوگا حاصل می شود و این معرف حالات و شعور خاصی است که با شعور عادی ما متفاوت است و بدان نمی رسیم مگر بمدد ریاضت و ورزش ذهنی.
هدف واقعی یوگا از بین بردن منیت و شخصیت کاذب ذهنی است و برای نیل بدین منظور مقرراتی دارد که بر خلاف خوی و خصلت غریزی انسان فرمان می دهد.
این دستورات منجر به تمرکز قوای ذهنی در نقطه ای واحد می گردد که هر چند رسیدن به آن مرحله دشوار است اما بمدد دستورات و ورزشهای خاص یوگا قابل دسترسی است پاتانجلی در مورد آداب یوگ که منجر به آزادی روح و فنا فی الله می گردد نظراتی دارد از جمله :
بزرگترین مانع یوگی در نفس کشی و رسیدن به درون نگری و انهدام امواج ذهنی همین تأثرات ذهنی ضمیر ناخودآگاه است، تأثرات ذهنی که خود محصول تأثرات و کردار پیشین است به نوبه خود می تواند انگیزه پدید آوردن کردار و مراتب ذهنی دیگری باشد و در واقع دایره ای از تسلسل علت و معلولی بوجود آورد، نفس در زندگی همواره بیقرار و مشوش است زیرا به رنجهای پنجگانه زیر گرفتار است :
١) جهل و اشتباه فانی (غیر ابدی)
٢) خطای تشخیص در اینکه فرد خود را با بدن و خرد یکی بداند
٣) علاقه به لذایذ
٤) تنفر از اشیاء نامطبوع
٥) عشق غریزی به حیات و ترس از مرگ از مشخصات برجسته یوگ انضباط و نظم عملی است که به وسیله غلبه بر امیال و تسلط بر حالات ذهنی به دست می آید.
یوگا در معنای عمیق یک حرکت کمال گرایانه برای پیوستن به بحر بیکران هستی و غوطه خوردن در امواج فیض الهی است.

 

Read Full Post »

شري ماتاجي در ظهر 21 مارس درشهر چينه وارا درست در مركز هند به دنيا آمد . وقتي او به دنيا آمد هيچ نشانه خاصي بر روي پوست خود نداشت. به همين خاطر نام او را نيرمالا به معني پاك نهادند. اودر يك خانواده مذهبي و مسيحي از خانواده مشهور سلسله شالواهان كه زماني برهند حكمراني مي گردند به دنیا آمد. از همان ابتداي كودكي و جواني، نيرمالا چيزهاي غير طبيعي از خود نشان مي داد. قدرت تأثيرگذاري او نه تنها بر روي آشنايان و همبازي خود آشكار بود بلكه بر روي خطرناك ترين حيوانات نيز مانند مار و خزندگان نيز مشهود بود. فريادهاي خدمتكار خانه نيز نمي توانست مانع او از گرفتن مارها شود (سمبل كنداليني نيز سه دور ونيم به دور خود چرخيده ودر استخوان ساكروم قرار دارد). مارها نيز بخشي از دوران كودكي دراشرام ماهاتما گاندي دردوران تعطيلي مدارس او بودند.

افراد را با همان عشقي كه يك مادر نسبت به فرزندان خود دارد دور خود جمع مي كرد. شري ماتاجي براي بدست آوردن استقلال هند با استقلال طلبان و آزاديخواهاي صحبت مي كرد.

https://i0.wp.com/www.solhedarooni.com/Images/Mataji/sm03.jpgپدرش كه خود يك فرد با روح خود آگاه بود به چهارده زبان صحبت مي كردو مترجم قرآن به زبان هندي بود. مادرش كه يك رياضي دان بود همراه با شوهرش در مقابل استعمار مبارزه مي كرد. اموال اين خانواده ثروتمند ضبط شد و بسياري از اعضاء خانواده نيز زنداني شدند. شري ماتاجي هيچگاه از فشار ها و شكنجه ها فرار نكرد.

وقتي كه وي به سن دانشگاه رسيد، رشته پزشكي را براي شناخت خود و افزايش معلوماتش با توجه به كشفيات بشر در اين زمينه انتخاب كرد. در اين انتخاب او يك قصد و نينتي وجود داشت و آن علوم نهفته كنداليني در سيستم ظريف بدن بود. بعد از استقلال كشورش، او با آقاي جابذريكاپراساد سريواستاوا ازدواج کرد و خود را وقف وظايف خود بعنوان همسر يك ديپلمات و بعنوان مادر براي دو دخترخود تا زمان ازدواجشان كرد. زمان زندگي مشترك آنها در خارج از خانه يك نقطه عطف براي شري ماتاجی و آینده هدايت كل دنيا بود.

و بدين شكل بود كه در پنجم مي سال 1970 در نالگون در نزديكي ساحل بمبئي، هنگام مديتيشن تكنيك بيدار كردن كنداليني را به لطف باز كردن سحسرارا، چاكراي هفتم آغاز كرد. تني چند از هنديان اولين كساني بودند كه اين تجربه ارتعاشي را داشتند ولي در خاك انگلستان(قلب زمين) اين آگاهي و هوشياري جديد پايه و اساس چهارده سال آينده شد. آقاي سريواستاوا بعنوان دبيركل ارگان دريانوردي سازمان ملل انتخاب شدند و خانواده خود را در سال 1974 به لندن بردند و چندين بار در احكام چهار ساله اي در اين پست انتخاب شدند.

اين ديپلمات بلند پايه مفتخر به دريافت نشان شواليه از ملكه اليزابت دوم گرديد. قابل ذكر است كه اين اتفاق خيلي نادر است كه چنين عنواني از طرف قصر باكينگهام به يك فرد خارجي اعطا شود. قابليت ها و كامل بودن اين مرد بلند قد با صورتي خوشايند و قابل تكريم سبب انتخابهاي مكرّر وي بعنوان عضوي از اعضای  كشورهاي سازمان ملل تا زمان بازنشستگي گرديد.

درميان افراد سطح بالايي كه بطور معمول به خانه او مي آمدند، پذيراي يك قشر جديد از مردم بود كه بواسطه همسرش مي آمدند. هسته اوليه ساهاجا يوگا در حال شكل گيري بود: يك تعداد كمي انگليسي، يك قبرسي، يك فرانسوي، يك مرد سويسي، يك زن آمريكايي و چند سال بعد يك استراليايي و يك الجزايري. بيشتر آنها دانش آموز و 20 تا30 سال داشتند و عجله اي براي داشتن شغل و منسبي نداشتند، آنها جستجوهاي زيادي براي يافتن معني براي زندگيشان انجام داده بودند و نتيجه اي جز تخريب يك بخش از وجود پاكشان كه نتيجه اين وهم و خيالهاي دنياي غرب بود نداشت: مواد مخدر، الكل، سكس ونظاير آن. اصلاح اين اشتباهات آنها را به در خانه شري ماتاجي كشاند و همگي به اين نتيجه واحد رسيدند: آنان ديگر اين بهشت غير واقعي و مجازي را نمي خواستند

https://i0.wp.com/www.solhedarooni.com/images/pic/sm_family.jpg

وبدين سان سالهاي اوليه حضور مادر در پايتخت انگلستان گذشت و اينگونه آنها اين مطلب را در سراسر دنيا تا به امروز ادامه مي دهند. تا سال 1980 چنين جمعهاي كوچكي كه شري ماتاجي آنها را بطور مرتب ملاقات مي كرد، در سويس، فرانسه و استراليا شكل گرفت. درهمين زمان در لندن بين سالهاي 1979 تا 1981 مي توانستيد شري ماتاجي را بطور متوسط در دو برنامه عمومي در هفته ببينيد. از سال 1981 تا 1989، او به جلب افراد بيشماري بدون توجه به رنگ، مذهب و موقعيت اجتماعيشان درون خانه خود ادامه داد. اما از 1981 به بعد انگليس به مسافرتهای خارجی شری ماتاجی بيشتر وبيشتر و طولاني و طولاني تر به ديگر كشورها مثل ايتاليا، اتريش عادت مي كرد جاهايي كه افراد با قلب هاي پاك و بي آلايش، مشتاقانه روش او را مي پذيرفتند. در طول سالها فعّاليت او افزايش يافت وچیزی نگذشت که شري ماتاجي وقت خود را در فرودگاهها، هتلها، خانه هاي خصوصي مي گذراند، جاهايي كه روحهاي آنها از سراسر جهان مشتاقانه منتظر او بودند: آمريكا، آلمان، اسپانيا، يونان و سرانجام شوروي، كشورهاي بلوك غرب، تركيه و چندكشور آمريكاي جنوبي مثل كلمبيا و برزيل. امروزه جمع ساهاجا يوگي ها در بيش از90كشورجهان پراكنده شده است.در سال 1993 شري ماتاجي به عضو افتخاري آكادمي علوم و هنر پتروسكايا در خيابان پترزبورگ درآمد كه آلبرت انيشتن نيز عضو افتخاري آن بود. در سال 1994، شري ماتاجي در يك كنفرانس علمي در روسيه درباره وضعيت و حالات روحاني در دنياي مدرن صحبت كردند. دانشمندان حاضر در كنفرانس، همگي معتقد بودند كه ساهاجا يوگا يك رهيافت جديد است كه امكانات باورنكردني را براي پيشبرد بالاترين قابليت هاي بشر، در اختيار مي گذارد. شري ماتاجي چندين دفعه به سازمان ملل براي سخنراني و دادن خودآگاهي به ديپلمات هاي سازمان ملل از سراسر حهان دعوت شده است.

شري ماتاجي بطور مشخص در مورد اسرار شخصيتي خود با احتياط عمل مي كنند. در بيش از سي سالي كه به نشر و بسط علم كنداليني مشغول هستند هيچكس از ميان كنفرانس ها و سخنراني هاي او اطلاعات بيشتري در مورد او كسب نكرده است.

https://i0.wp.com/www.solhedarooni.com/Images/Mataji/IMG0094.jpg

هيچكس نمي تواند اين قدرت تشخيص را با زور به كسي بدهد نه روحهاي آگاه و نه خود شري ماتاجي نيرمالادوي. او بارها و بارها تكرار كرده است كه يك شخص نبايد تنها حرفهاي اورا بگيرد بلكه بايد حقيقت اين پيغام را لمس و تجربه كند. او سفرهاي بسياري به دور دست ها خواهد كرد كه تا بگويد كه كنداليني روح مقدس وپاك درون ماست. هنگامي كه افراد زيادي از حضار دستهاي خود را بالا گرفتند،باد خنک انرژی ازلی را روی کف دستها،روی سرشان وروی بدنشان حس کردند. شخصی از درون جمعیت مي پرسد: شما چه كسي هستيد كه اين پديده جمعي و برزگ را انجام داده ايد. او نگاهش را به پايين مي اندازد و لبخندي مي زند و جواب مي دهد: بله، در واقع بايد چيزهاي بخصوصي درون من باشد اما در حال حاضر هيچ مساله و نكته اي درون من نيست كه به شما بگويم چون شما هنوز هيچ تلاش وبررسي و كنكاش بر روي حقيقت كنداليني خود نداشته ايد. البته ممكن است بگويم ولي براي شما مفید نيست ويك تكرار مي شود. من نمي خواهم مثل ميسح كه ماهيت خود را آشكار كرد به صليب كشيده شوم. سپس بعد از خنده اي مي گويد: اما سپاس اين قدرتهاي پروردگار را، امروزه اين مطلب براي من و يا افراد خود آگاه نمي تواند اتفاق بيفتد. زمان شهادت به پايان رسيده است چيزهاي زيادي وجود دارد كه شما مي توانيد انجام دهید و من نمي توانم. من رانندگي بلد نيستم و يا تايپ وخيلي چيزهاي ديگر. من يك زن خانه دار هستم . اما من يك آشپز خوب هستم و اگر من خوشم بيايد يا نيايد واگر شما خوشتان بيايد يا نيايد من در هنر كنداليني كاملا استاد شده ام. اين در طبيعت من است و چيزي وجود ندارد كه من بتوانم براي تغيير آن انجام دهم. اگر شخصي بتواند جاي من را در بيدار كردن تعداد يادي كنداليني بگيريدمن خوشحال میشوم این راه را به او بسپارم.

اوهمان چيزي است كه باید باشد.

منبع:   http://www.solhedarooni.com/ShriMataji.aspx

Read Full Post »